مسافر صندلى جلو با موهاى جو گندمى و ظاهرى آراسته، ساكت بود وقتى همه با هم در حال حرف زدن بودند در تاكسى آقاى خاكسترى. بحث داغ و پر خرجى در گرفته بود در خصوص حذف يارانهها و به تعويق افتادن روز به روز آن.
آقاى خاكسترى گفت: " مثل درد زايمون ميمونه دايى. هى مىگيره، هى ول مىكنه. ميبرنش تا مريض خونه، دكى مىگه وقتش نرسيده. آخرش هم يه نصفه شبى در بد ترين وقت ممكن، يهو فرتى بچه هه يه جفتك مىزنه تو شيكم ننش و خر بيار و باقالى بار كن"
خانمى از صندلى عقب ادامه داد: " اما دردش بر عكسه. اول بچه هه مياد، بعد تازه دردش شروع مىشه! "
پسر جوان گفت: " ما كه درد زايمان نكشيديم اما مىگن بچه كه بدنيا ميايد، اول گريه مىكند. فكر كنم اين دفعه، بچه هه بخندد و بقيه زار زار گريه كنن!"
بالاخره بعد از بحثهاى مهييج و هم زمان مسافرها، آقاى صندلى جلويى با متانتى كه حاكى از اشرافش بر موضوع داشت شروع كرد به صحبت و ساير مسافرين سكوت كردند و گوش سپردند.
" همه اش يك بازى است. حذف يارانه ها با اين شكل جنجالى، اصلا موضوعيت ندارد. ضرورتى هم ندارد. مگر در اين سى ساله كه قيمتها تا صدها برابر افزايش پيدا كرده، با اعلام قبلى بوده؟ يادتان هست كه سكه نود تومان بود و پيكان سىهزار تومان؟ الان چند برابر شده؟ صد برابر؟ نه بيش از سيصد برابر شده است. آيا اينطور بوق زدند و در كرنا كردند؟ همين الان هم روزانه قيمتها دارد بالا مىرود. اما همه را سرگرم كرده اند كه قرار است چه بشود. ناگهان فلان شود يا بهمان. هم مردم حواسشان از مسايل مهم ديگر پرت مىشود و هم با لغو اين خطر، دعاگوى دولت خواهند شد. حكايت همان مادر آبستن است. مىگويند بار شيشه دارد و همه در انتظار و همه مترصد برخورد با بعد از آن واقعه. اما از اصل دروغ است. بالشت گذاشته اند جاى شكم برآمده او و در حال تيغ زدن، ناز كردن و سرگرم كردن اطرافيان به بهانه ويار و خطر چپ شدن چشم بچه هستند."
آقاى خاكسترى راننده تاكسى كه گويا از اين تحليل بدش نيامده بود گفت: " پس يعنىهمه سركاريم؟ پس باسه همين بود كه ديروز يارو تو راديو مىگف بيكارى كم شده. همه رو گذاشتن سر كار دايى. عجب لكاته سرقتى اين يارو. بالشت گذاشته، ويار مىكنه!!!"
No comments:
Post a Comment