Monday, July 26, 2010

مادر شیوا نظرآهاری: تکلیف شیوا را روشن کنید

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران: شهرزاد کريمان مادر شيوانظرآهاری فعال حقوق بشری که بيش از هفت ماه است که در زندان اوين به سر می برد در مصاحبه ای تفصيلی با کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران به شرح سرگذشت دخترش پرداخته که به گفته او « بايد به خاطر راه درستی که انتخابت کرده «همه ۲۶ سالگی خود را در زندان سپری کند.» شيوانظراهاری پس از انتخابات دوبار دستگيرشد که اين دومی ماههاست ادامه دارد. بار اول او فردای روز انتخابات ۲۲ خرداد دستگير شد. خانم کريمان می گويد حکم دستگيری تاريخ يک هفته پيش از آن را داشت. او بارها تصريح می کند که دخترش هيچ گاه فعاليتی خلاف قانون نداشته است و فعاليت های دخترش برای بهبود وضعيت حقوق بشر مورد تاييد وی و پدر شيواست.

بسياری از زندانيانی که به دليل فعاليت های سياسی، روزنامه نگاری، دفاع از حقوق بشر و يا فعاليت های مربو به برابری حقوق زن و مرد در ايران طی سالهای گذشته دستگيرشده اند، درسالهای آغارين دهه بيست يا سی سالگی خود هستند. شيوا نظرآهاری متولد ۲۰ خرداد ۱۳۶۳ است. او درحالی هم اکنون در زندان به سر می برد که اولين بار مزه زندان را در ۲۰ شهريور سال ۱۳۸۱ چشيد. يعنی زمانی که تنها هجده سال داشت. ۲۰ شهريور سالگرد حادثه تروريستی ۱۱ سپتامبر. مادر شيوا به کمپين می گويد: « من هميشه به بازجوهايش اين نکته را گفتم که اگر راهی برای کارهای سياسی پيش پای شيوا باز شد، خود شما اين راه را جلوی پايش گذاشتيد.»

سالگرد يازده سپتامبر و اولين دستگيری شيوانظرآهاری

شهرزادکريمان، اين دستگيری را چنين شرح می دهد: « من در آن زمان همه کارهای بچه ها از جمله خريد لوازم تحرير و بقيه کارها را خودم انجام می دادم . ۲۰ شهريور سال ۸۱ سالگرد ۱۱ سپتامبر بود و من به دليل تصادفی که کرده بودم و جراحی بينی نتوانستم برای خريد دانشگاه برايش کتاب بخرم. تازه ثبت نام کرده بود برای کنکور و در کلاس های کنکور شرکت می کرد. برای اولين بار خودش رفت جلوی دانشگاه که کتاب بخرد بازداشت شد.»

جستجو برای يافتن شيوا ساعت ها ادامه پيدا کرد اما خبری از وی نشد و کسی هم پاسخی نداد تا آنکه درتماس با پليس ۱۱۰ خانواده درمی يابد که او بازداشت شده است: « يک آقايی از پشت تلفن به من گفت که شما نگران نباشيد و از من هم نشنيده بگيريد؛ بازداشت شده است و خودشان تماس می گيرند. بيست روز تمام از او بی خبر بوديم و هر جايی که به ذهنمان می رسيد را گشتيم. در تمام اين مدت دلخوشی ما همان يک کلام پليس ۱۱۰ بود که گفته بود اينها بازداشت شده اند. بعد از ۲۰ روز يک آقايی برای تحقيقات محلی مراجعه کرد. پرسيدند که برای چه رفته بود گفتم برای خريد کتا رفته بود. صورت خودم هنوز باند پيچی بود گفتم وضعيت من اينطور بود و به همين دليل خودش برای خريد کتاب رفت. دو سه روز طول کشيد و به ما خبر دادند که ايشان زندان اوين است بند ۲۴۰ و تقاضای وثيقه ۴۰ ميليون تومانی کردند. به هر حال وثيقه را فراهم کرديم و آزادشد.»

شيوا هيچگاه با خانواده اش درمورد دوران زندان صحبت نکرد:‌ « گاهی وقت ها که با دوستانش صحبت می کرد می شنيديم که می گفت جايی بود که اگر پا را دراز می کردم به ديوار می خورد و دست ها هم همينطور و وضع غذا هم خيلی بد بود. تا زمان دادگاهش شد که جريمه ۲۰۰ هزارتومانی تعيين کردند. پرسيدم برای چه؟ گفتند دو شمع در کيف او پيدا کرديم. گفتم شمع مال خودش نبوده و دربازجويی ها هم به شما گفته است که شمع متعلق به خانمی بوده که کيف همراهش نبوده و به همين دليل شيوا شمع ها را در کيف اش گذاشته بود.»

شيوا اصرار می کند که ۲۰۰ هزارتومان جريمه را ندهد و به جايش به زندان برود. مادرشيوا ادامه می دهد: « (شيوا) می گفت که پدر من يک بازنشسته است و چرا بايد پول زور بدهيم. به هر حال اين مبلغ را پرداخت کرديم.»

همان سال ۱۳۸۱ شيوا در کنکور مهندسی عمران قبول شد. فعاليت های او در اين دوره در حوزه دفاع از حقوق بشر و کميته دانشجويی دفاع از زندانيان سياسی وهمچنين حقوق زنان و کودکان خلاصه می شد. به گفته مادرش در اين مسير « برايش فرقی نمی کرد که اين کسی که در زندان است وابسته به کجا است. مال کدام سازمان است.» او حتی هنگامی که طرحی برای مبارزه با آنچه «اراذل و اوباش» توسط نيروی انتظامی اجرا شد و درجريان آن از خشونت عريان بی سابقه ای برای عبرت گرفتن و مجازات اين افراد استفاده شد نيز چنين رفتارهايی را مورد انتقاد قرار داد. مادرشيوا می گويد: « شيوا بارها و بارها با مادران و خودشان صحبت کرده بود. دوستان ديگرش می گفتند شيوا برای اينها کار نکن، اينها اراذل و اوباش هستند. می گفت من کاری به اين حرف ها ندارم. اينها انسان هستند يا نه؟ حقوق انسانی آنها حکم می کند که اين رفتارها با آنها نشود.» شهرزادکريمان معتقد است «اگر آن موقع کسی به صدای شيوا گوش می کرد در کهريزک مثل روح الامينی ها و محمد کامرانی ها و خيلی از بچه های ديگری که گل سرسبد مردم بودند از بين نمی رفتند.»

در جريان اين فعاليت ها يک بار ديگر ۱۸ تيرماه سال ۸۳ در بلوار کشاورز بازداشت شد. اين بار مادرش هم همراه او بود: « به دفتر پيگيری رفتيم. تا ساعت ۴ صبح دفتر پيگيری بوديم و بعد از ۴ صبح ما را آوردند جلوی خانه پياده کردند.» سال ۸۳ در تجمعی مقابل سازمان ملل که به منظور همدردی با خانواده زندانيان سياسی برگزار شد بارديگر مادرشيوا همراه و همدوش دخترش حضور داشت. مادر شيوا می گويد که همه را بازداشت کردند: « من بعد از يک هفته آزاد شدم اما شيوا يک ماه در زندان بود. اين بار هم با قرار ۴۰ ميليون تومانی آزاد شد. و در دادگاه به يک سال حبس تعزيری با ۵ سال تعليق محکوم شد.

انتخابات ۸۸: دستگيری با حکمی با تاريخ يک هفته پيش ازآن

شيوانظرآهاری در همين زمان است که درراستای دفاع از حقوق کودکان وارد سازمان غيردولتی «کودکان کار» شد. به گفته مادرش او در پاسگاه نعمت آباد به کودکان درس می داد تا زمانی که تحصيلش در مقطع ليسانس تمام شد و وارد بازار کار شد. با اين حال هفته ای يک يا دو بار و هر زمانی که وقتی پيدا می کرد به مدرسه ای که در پاسگاه نعمت آباد بود می رفت و به بچه ها درس می داد. به گفته مادرشيوا او درفاصله سال ۸۱ تا ۸۳ سه يا چهاربار به همين شکل و با زمان های کوتاه بازداشت دستگير می شود.

سال ۱۳۸۸ همزمان با انتخابات رياست جمهوری او فعاليت خود را در مجموعه «همگرايی زنان» برای انتخابات رياست جمهوری ادامه داد. در اين گروه زنان فعال جامعه مدنی از طيف های مختلف فکری و کاری حضور داشتند. آنها مطالبات زنان را به شکل بروشورهايی برای ستادکانديداهای مختلف رياست جمهوری ارسال می کردند. از ستادانتخاباتی محموداحمدی نژاد تا محسن رضايی، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی. گروه «همگرايی زنان» با مراجعه به ستادهای انتخاباتی به گفت وگو و طرح برنامه های خود پرداختند. مادرشيوا می گويد اين فعاليت ادامه داشت «تا روزی که نتايج انتخابات اعلام شد و همه به خانه هايشان برگشتند.»

باپايان رای شماری آرا بازداشت فعالان سياسی وجامعه مدنی آغاز شد. شيواجزو اولين موج بازداشت ها بود. مادرشيوا می گويد: «‌ ساعت ۲ صبح بعد از اعلام نتايج آقايان اطلاعاتی ها به منزل ما مراجعه کردند و چون شيوا منزل نبود به محل کارش مراجعه کردند و حکمی که همان روز نشان دادند مربوط به يک هفته قبل از آن بود که بازداشت صورت بگيرد. شيوا روز ۲۴ خرداد بازداشت شد اما صدور حکم مربوط به يک هفته قبل و تاريخ ۱۶ خرداد بود و بعد نام او را نوشته بودند.» بازداشت با «حکم فله ای» که روزها قبل از انتخابات صادرشده بود يکی از مواردی بود که بسياری از بازداشت شدگان پس از انتخابات را روانه زند ان کرد.

اين بازداشت درحالی انجام شد که وضعيت پدرومادروی در بدترين وضعيت سلامتی خود بودند. مادرشيوادرشرح شب بازداشت می گويد: « آن شب تا خود صبح وضع من و پدرش بسيار بد بود. پدر شيوا عمل جراحی باز قلب کرده است و بايد از نظر عصبی شرايط مناسبی داشته باشد و خود من بايد تحت شيمی در مانی باشم ولی بچه ی ما را بردند و از تاريخ ۲۴ خرداد که او را بردند تا ۲۵ يا ۲۶ روز هيچ اطلاعی از او نداشتيم. باز هم به هر جايی که فکرم می رسيد رفتم از دادگاه انقلاب و داستانی. چون آن زمان خيلی ها بازداشت شده بودند هر جا که می رفتم با سيل آدم هايی مواجه می شدم که همه مثل من بودند و نمی دانستند که بچه هايشان کجاست.»

اين بازداشت اما بيش از سه ماه روز به طول انجاميد: « همان بازداشت بود که مدت ۸۰ روز ما هيچ ملاقاتی نداشتيم من هر هفته به زندان اوين مراجعه می کردم اما هر دفعه به من می گفتند ممنوع الملاقات است. تنها بعد از ۲۵ روز اوليه تلفن زد و گفت مامان حالم خوب است، نگران من نباشيد من در سلول انفرادی در بند ۲۰۹ هستم. بعد از آن دوباره ۱۵ روز هيچ خبری نبود و دوباره تلفن زد و خيلی کوتاه گفت مامان بعد از اين دو سه هفته نمی توانم تلفن بزنم ولی نگران من نباش. ۸۰ روز گذشت و بعد از آن يک ملاقات حضوری با اجازه خود کارشناسی که با شيوا کار می کرد دادند. من هم تا آن روز نمی دانستم که کارشناس عوض شده و فکر می کردم همان آقای قبلی است. وقتی که به سالن ملاقات حضوری رفتم و اين آقا را ديدم تازه متوجه شدم که همان آقايی است که آن شب با بقيه ماموران امنيتی آمده بودند و شيوا گفت که ايشان کارشناس جديد من هستند. در نهايت بازپرس او آقای سبحانی گفت که قرار ۵۰۰ ميليونی او را تامين کنيد تا آزادش کنم. مدت يک ماه ما در راه دادگاه انقلاب و خانه بوديم تا بتوانيم اين مقداری تخفيف برای اين قرار ۵۰۰ ميليون تومانی بگيريم چون از عهده خانواده بر نمی آمد در نهايت باز هم نتوانستيم و قرار تبديل به ۲۰۰ ميليون تومان شد. باز هم نتوانستيم آن را تامين کنيم تا اين که پدربزرگ شيوا سند خانه خود را به عنوان وثيقه گذاشت.»

يک بازداشت ديگر: «اينقدر آزاد نبود که سير ببينيمش»

شيوانظرآهاری اول مهرماه آزاد شد. مادرش می گويد: « اما آنقدر آزاد نبود که ما سير ببينيمش.» در تاريخ ۲۹ آذرماه همان سال هنگامی که وی به همراه عده بسيار ديگری عازم مراسم فوت آيت الله منتظری می شود در ميانه راه دستگير می شود. او اين بار توانست که فردای روی بازداشت با خانواده خود تماس بگيرد و بازداشت خود را اعلام کند.

شهرزاد کريمان مادر شيوا می گويد: « تلفن زد و گفت ناراحت نباش من اوين هستم. پای تلفن به او گفتم مگر می شود ناراحت نبود؟ اصلا تو رنگ آزادی را ديدی که دوباره بازداشت شدی؟ دو سه روز بعد از آن دوباره تلفن زد و اصلا حالش خوب نبود. من قبلا هم صدايش را شنيده بودم اما مدام اضطراب داشتم و به او گفتم شيوا اصلا صدايت خوب نيست مريضی؟ گفت نه مريض نيستم. اولين هفته که رفتيم به ما ملاقات ندادند اما هفته دوم ملاقات دادند. وقتی رنگ او را ديدم گفتم چرا اينقدر رنگ پريده ای. حال عمومی اش خيلی بد بود انگار که مجبور بود خودش را سرپا نگه دارد. گفت اعتصاب غذای خشک داشتم به خاطر اين که بدون دليل من را بازداشت کردند. من هيچ کاری نکرده بودم. پدرش خيلی ناراحت شد و گفت بابا فقط به خاطر ما شما اين کار را نکن. حالا مجبوری در زندان بمانی اما از تو خواهش می کنم اعتصاب نکن. لااقل اينجا هستی سالم باشی . به ما قول داد که ديگر اعتصاب نکند. من فقط به او گفتم فکر نکردی که اگر بلايی سرت بيايد من چه بايد بکنم؟ گفت آن موقع که بازداشت شدم آنقدر وضعم بد بود که هيچ فکری نکردم. فقط به اين فکر می کردم که من بدون دليل و بدون هيچ منطقی دوباره بازداشت شده ام. بعد از آن مدت ۶۰ روز دوباره در سلول انفرادی بود در زمانی که هوا بسيار سرد بود. با اين که شيوا از نظر سرما هيچ وقت مشکلی نداشت و طی اين ۲۵ سال هميشه از گرمامی ناليد اما آنقدر زندان سرد بود که هر بار با او صحبت می کردم می گفت اينجا خيلی سرد است مامان. ما نمی توانستيم برايش لباس گرم ببريم و به هر جايی که فکر می کردم سر زدم که بتوانم دو دست لباس گرم و يا دو جفت جوراب به بچه ام برسانم اما نشد. عيد شد و وقت آزادی هايی که همه را آزاد می کردند گفتم حتمن شيوا هم جزو آنهاست و آزاد می شود اما نشد. بعد از اين همه وقت از بيست و نهم آذر که شيوا بازداشت شد تا سوم فروردين کارشناس او در محوطه اوين يک ملاقات حضوری داد که با خانواده رفتيم . ساعت ده و نيم زنگ زد و گفت تا ساعت ۱۱ آنجا باشيد. من گفتم ما به اين سرعت نمی توانيم چون فاصله ما تا اوين خيلی دور است. برای اولين بار بعد از سه چهارماه او را ديديم. بعد ملاقات های حضوری مرتب شد اما به صورت کابينی می رفتيم و او را می ديديم و هفته ای يک بار هم تلفن داشت اما همچنان در بند ۲۰۹ بود. هر دو ماه يک بار قرار بازداشت تمام می شد و دوباره قرار را تمديد می کردند. از دادگاه و بازپرس هيچ خبری نبود. همچنان شيوا در زندان بود و ما هم به اين تقويم نگاه می کرديم و هر روز می گفتم اين هفته تا آخرش يک خبری می شود و اميدوار بودم که شيوا را آزاد می کنند. تولدش هم امد و رفت اما شيوا همچنان در زندان بود.»

درحال حاضر هفت ماه از بازداشت شيوانظرآهاری می گذرد. او بعد از شش ماه به بندعمومی زندان منتقل شد. اتاقی که به گفته وی شامل يک اتاق وسه چهارنفر از زندانيان سياسی است. به گفته مادرشيوا او هيچ وقت از وضعيت اش شکايتی نکرده است، نه از وضعيت رفتارزندانبانان نه از وضعيت غذا.

به خانواده نظرآهاری گفته می شود که در دوم خرداد ماه سال جاری دو پرونده وی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تجميع خواهد شد: « آقای پيرعباسی قاضی اين شعبه قول داده بودند که ظرف يک هفته اين پرونده تجميع شود و دوباره به دادگاه برگردد. از آن تاريخ تا به امروز ، هنوز اين يک هفته تمام نشده است که پرونده به دادگاه برگردد و تکليف او هر چه زودتر روشن شود.»

شيواکودکی درسخوان و دلسوز، دوستی مهربان

شهرزدا کريمان می گويد: « از همان ابتدای بچگی بسيار باهوش و فعال بود. نسبت به هم سن و سال های خودش بسيار دلسوز بود. بسيار محتاط بود و بچه پرشور و شری نبود از اين نظر که کارهای ناهماهنگ داشته باشد. در دوران دبستان هميشه شاگرد ممتاز بود. حتا کلاس دوم ابتدايی که يک ماه و نيم به دليل ضربه ای که به سرش خورده بود جراحی شد. قسمتی از جمجمه اش باز شد و خونی که در آن جمع شده بود تخليه شد برای امتحانات ثلث دوم سر کلاس حاضر نشد با اين حال معدل او در همين وضعيت هم ۲۰ شد. کل دبستان را با معدل ۲۰ به پايان رساند. همينطور دوره راهنمايی که سال سوم راهنمايی نمره کارنامه اش ۲۰ بود به طوری که مدرسه ای که ثبت نام نمی کرد چون کروکی محله به اين مدرسه نمی خورد، وقتی که با کارنامه اش مواجه شدند گفتند اين جزو بچه های نابغه است و حتما بايد اينجا ثبت نام شود حتا اگر شده يک نفر از کسانی که کروکی محله شان به اين مدرسه می خورد را بيرون کنيم او را ثبت نام می کنيم. پيش دانشگاهی هم همينطور.»

او می افزايد: «طی اين مدت پنج شش سال من هيچ ناراحتی از اين بچه نداشتم. از هيچ نظر از او کوچکترين دلخوری نداشتم . حتا يک بار نشد که من چيزی را به او تذکر بدهم. او همه چيز را خودش مراعات می کرد و امکان نداشت که من يا پدر يا خواهر و يا برادرش کوچکترين مشکلی با او داشته باشيم.»

کمک کردن برای شيوا از خانه شروع می شد جايی که دلبستگی زيادش به پدرومادر او را برای ادامه فعاليت هايش به جلو می راند: «چون از نظر درسی خيلی عالی بود هميشه در درس ها کمک همه خواهرانش بود. بعد از اين که رفت سر کار هميشه اين را می گفت که من سعی می کنم طوری کار کنم که به بابا فشار نيايد چون برای درس خواندن من خيلی زحمت کشيده است. من می دانم که بابا بازنشسته ای بيشتر نيست و سعی می کنم که تمام محبت های شما را جبران کنم. به همان نسبت هم وقتی پيش بچه های جمعيت کار و خيابان می رفت همين رفتار را داشت. دوستانش که می آمدند اينجا می گفتند بچه های مرکز هم بی قرار شيوا هستند و همه اش حال او را می پرسند و می گويند خاله شيوا کجاست چرا ديگر نمی آيد مگه ما را ديگر دوست ندارد؟ و آنها هم نمی دانستند چه جوابی بدهند….برای خودش هيچوقت هيچ چيزی نخواست. هر وقت که حقوق گرفت هر چه که بچه ها نياز داشتند برايشان گرفت. به قدری سر کارش محبوب است که هنوز هم در شرکت بعد از اين که سه ماه زندان بود برگشت بلافاصله برای کار خواستندش. الان که هفت ماه است شيوا نيست هنوز هم مهندسان و مديرعامل شرکت زنگ می زنند و از من حالش را می پرسند و هميشه به من می گويند امکان ندارد ما جای شيوا را به کسی ديگر بدهيم. آنقدر اين دختر خوب و مسئوليت پذيراست.»

مادرشيوا ادامه می دهد: « رابطه شيوا با ما و با همه خوب است. يعنی شما در فاميل هم اگر کسی صحبت کند هيچ کسی نيست که از شيوا يک ذره ناراحتی داشته باشد و در ميان دوستانش هم همينطور است. اگر هر جور با او رفتار کنند امکان ندارد به کسی عکس العملی نشان دهد. با ما بسيار بچه خوب و دلسوزی هست. هنوز که هنوز است با وجود اين که انفرادی بود دوستانی که از زندان آمده بودند و با من صحبت می کردند می گفتند حتا روزی که خواهر کوچکش کنکور داشت شيوا روی ديوار يادداشت کرده بود. بی قرار بود و می گفت امروز نازآفرين کنکور دارد خدا کند خوب امتحان بدهد. به محض اين که اولين تلفنی که زد از من پرسيد که ناز آفرين کنکورش را خوب داد؟ گفتم تو از خودت بگو مادر چه کار داری به امتحان او؟ گفت نه من اينجا مدام نگران او هستم.»

شيوا نظر آهاری و آرزوهايش

مادرشيوا درمورد آرزوهای شيوا، دخترزندانی‌اش می گويد: « هميشه می گفت آرزو دارم هيچوقت تبعيض بين آدم ها نباشد. يعنی يک روز نباشد که از يک مسيری رد می شوم ببينم که بچه ای برای فروختن يک فال التماس می کند. يا اين که کسی مرز بندی داشته باشد بين دفاع از حقوق انسان ها. من هميشه سعی می کنم که اين طور مسائل نباشد . من فکر نمی کنم که کسی که وضعيت مالی بهتری دارد بايد همه در مراسم هايش باشند و آن که ندارد نه. يک بار آمد خانه و يک عالمه فال دستش بود. گفتم اينها چيست که گرفته ای گفت بچه ای به من گفت اگر من به خانه بروم و فال هايم را نفروخته باشم کتک می خورم. می رفت به مرکز و می گفت گاهی می بينم که يک طرف صورت بچه ای کبود است می پرسم برای چه کبود شده می گويد پدرم زد برای اين که نتوانستم اين مقدار پول به خانه ببرم. آرزو می کرد که بچه ها مجبور نباشند کار کنند يا اعدام نشوند. محيطی برای بچه ها نباشد که نتوانند آنطور که بايد و شايد رشد و زندگی کنند.

«راهش را قبول دارم… مگر دفاع از حقوق مردم جرم است؟»

شهرزادکريمان از فعاليت های دخترش بسيار مطمئن است و آن را می ستايد. او می گويد: « من راهش را قبول دارم چون راه اشتباهی نمی رفت. آخر مگر دفاع کردن از حقوق مردم و حقوق بشر جرم است؟ وقتی من می شنوم که می گويند اقدام عليه امنيت ملی برايم خيلی سنگين است. اقدام عليه امنيت يعنی کسی اسلحه دستش بگيرد و کاری کند که امنيت مردم به خطر بيفتند. ولی شيوای من حتا راضی نمی شود که مورچه ای زير پايش آزار ببيند و تمام هم و غم اش کمک به مردم است بعد يکی از اتهامات شيوا را اقدام عليه امنيت ملی می زنند.»

وی در نقد اتهاماتی که به دخترش زده می شود و نگهداشتن او برای ماهها در زندان ادامه می دهد: « آخر شيوا چه امنيتی را به خطر انداخته است؟ تمام کارهايش در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است و با اين نظام هيچ سر عنادی ندارد و برای انسان ها کار می کند. اين راهی نيست که من قبول نداشته باشم و چه من و چه پدرش تمام مردم ايران. اگر يک نظر سنجی کنند و شيوا و شيواها به نظرسنجی گذاشته شوند همه می فهمند که راه شيوا نه تنها غلط نيست بلکه راه درستی می رود و بی دليل در زندان است . زندان جای شيوا و شيواها نيست. زندان جای قاتل ها و دزدها و کسانی است که امنيت مردم را به خطر می اندازند. آخر شيوای من چه کرده است که بايد بهترين سالهای عمرش را و کل ۲۵ سالگی اش را در زندان باشد و ۲۶ سالگی اش را در زندان جشن بگيريم. من هر چه که با خودم فکر می کنم نمی توانم بپذيرم که راه شيوا طوری است که بايد در زندان باشد.»

و اين نکته ای نيست که مادرشيوا با کسانی که او را بازجويی می کنند مطرح نکرده باشد: « به کارشناس او هم گفتم که امکان ندارد شيوای من راه غلط برود. حرف اخرم اين است که تمام شيواها و تمام بچه هايی که در زندان هستند از اين وضع نجات پيدا کنند. زندان را بگذارند برای کسانی که بايد در زندان باشند و به ناموس مردم تجاوز کرده اند يا قتل انجام داده اند. اما اين بچه ها هيچ کار اشتباهی انجام نداده اند و همه اين بچه ها مثل شيوا ی من هستند و هيچ کدام کاری انجام نداده اند که بهترين سالهای عمرشان را بايد در زندان بگذرانند. فقط همه ی آنها را به خدا می سپارم و آروز می کنم هر روز که خداوند سلامتی را ازشان دريغ نکند در اين شرايط سخت زندان و دوری از خانواده ها و بتوانند آن وضع را تحمل کنند.»

آخرين سخن شهرزاد کريمان که صدايش هر بار که از شيوا سخن می گويد با اشتياق معنی داری همراه می شود اين است: «آرزو می کنم که هر چه زودتر درهای زندان باز شود و اين گلها به آغوش خانواده هايشان برگردند.»

زمينه خبر:

شيوا نظر آهاری؛ فعال حقوق بشر و سردبير وب سايت کميته گزارشگران حقوق بشر، در روز ۲۴ خردادماه درمحل کار خود بازداشت شد. شب قبل از بازداشتش، ماموران به خانه او رفته بودند و خانه را تفتيش کرده و وسايل شخصی او را با خود برده بودند. شيوا نظرآهاری، ۳۶ روز در انفرادی در بند ۲۰۹ زندان اوين بود و طبق گزارش ها مورد شکنجه قرار گرفته تا به آنچه که بازجو می خواهد، اعتراف کند. در شهريورماه، دستور آزادی او با وثيقه سنگين ۵۰۰ ميليون تومانی که خانواده او قادر به پرداخت آن نبود صادر شد. با پيگيری خانواده، اين وثيقه به ۲۰۰ ميليون تومان تبديل شد که همچنان خانواده از پرداخت آن ناتوان است. در روز ۲۶ شهريورماه سرانجام وکيل و خانواده او موفق شدند با شيوا ملاقات کنند. شيوا در اين ملاقات به خانواده خود گفت که به گفته بازجو حتی اگر وثيقه هم پرداخت شود او آزاد نخواهد شد.

No comments:

Post a Comment