Tuesday, May 18, 2010

یک زندانی گمنام که همه‌ی زندانیان را می‌شناخت

بسیاری از فعالین حقوق بشر هستند که «نامی» ندارند، بی‌ادعا سر در گریبان خویش دارند و بی‌مزد و منت مهربانی خود را ارزانی آنانی می‌کنند که یک نظام ظالم زنده‌گی را از آنان دریغ کرده است. فعالیت حقوق‌ بشری و دفاع از حقوق انسانی و فردی طی سال‌های گذشته بیش از پیش در جامعه‌ی ایران ریشه دوانده و این مساله به خاطر کوشش و تلاش کسانی بوده که عاشقانه دل در گرو این کار گذاشته و هر آن‌چه داشته‌ به مهر عرضه کرده‌اند.

شاید بسیاری از آنان را نشناسید و بسیاری از آنان را نشناسیم، به ویژه کسانی که خارج از بعد رسانه‌ای و پدیدار شدن در شبکه‌ی اینترنت و به صورت عملی به این کار مشغول‌اند. آن دخترکی که با واژه‌های نفرت و بدی و تبعیض به غایت غریبه است و روزها کودکان افغانی را در خانه‌ی کوچکش پذیرایی می‌کند و آن‌ها را خواندن و نوشتن می‌آموزد. دخترکی که خود بهایی است و ۵ سال پشت سر هم دانشگاه دولتی را با رتبه‌یی خوب قبول شده و هر بار به خاطر کیش و آیینش از تحصیل دانش‌گاهی محروم مانده است. دختر تشنه‌ی تحصیل دوای دردش را تنها آموزش به کودکانی می‌داند که آن‌ها نیز به گونه‌یی دیگر از تحصیل محروم‌اند.

یا آن عزیزی که تنها کارش شده نوشتن نام زندانیان و با هر نام دل‌اش فرو می‌ریزد و یا آن که…

مهدی خدایی که از ۱۲ اسفند ماه گذشته در زندان تنگ اوین و زندان بزرگ جمهوری اسلامی که به اندازه‌ی کوچکی‌های خودش کوچک است، گرفتار آمده و بازجویی پس می‌دهد، از نمونه‌ی همین‌ها است. خدایی سال‌ها در عرصه‌ی حقوق بشر زحمت کشیده، درست که نام‌اش نبوده و به ویترین چشم‌ها نیامده، اما از آن‌چه که می‌توانسته برای حقوق انسانی افراد انجام دهد، هیچ کوتاهی نکرده است. مدافع نام آشنای زندانیان که تا قبل از زندان همکارانش چون من او را به خوبی می‌شناختند، این روزها و در این حجم و تعدد زندانیان «گمنام» مانده و در سلول‌های انفرادی بند ۲ الف سپاه گرفتار نامردمانی است که جز زندان طریقی دیگر ندارند و جز مرگ‌آور بودن پیامی.

خدایی روزهای قبل از بازداشت را «خدمت سربازی» می‌رفت و سرباز همین نظام بود گر چه از روی اجبار. جز این که بر آرمان‌های جهانی حقوق بشر قدم بردارد و در این راه تلاش کند، کاری نکرده بود. نه خطی داشت، نه خطوطی. نه به حزبی سیاسی چه از نوع داخلی و چه از نوع برون مرزی‌اش دل‌بسته‌گی‌یی داشت و نه علاقه‌یی، و البته که نه پیوندی.

از ۱۲ اسفند همراه خیل دیگر فعالان و کنشگران حقوق بشر بازداشت شد و همراه همان‌ها در تنهایی‌های این زندان تنگِ تنگ‌ترین حلقه‌ی جمهوری اسلامی که همان سپاه پاسداران است زندانی است. یک ماه گذشته بود که خبری از بازداشت‌اش آمد و حالا و هنوز هم در بی‌خبری به سر می‌برد.

اخبار بند قبر مانند و سناریو ساز و پرونده چاق کن ۳۲۵ سپاه می‌گوید که او و دیگران تحت فشارند تا در صدا و سیمایِ همان سپاه پاسداران سخنی بگویند از اجبار تا اینان به آن‌چه می‌خواهند رسیده باشند. همان احبار می‌گوید که این و آن از سر اجبار و فشار و شکنجه نشسته‌اند رو به دوربین دروغ، گر چه فرقی هم ندارد؛ آش «اعتراف» جمهوری دروغ، همیشه آش سوخته بوده است.

خدایی همان اسفند گذشته به ۴ سال زندان هم محکوم شده بود، به خاطر همان‌ها که کرده بود و حال بندیِ بند اوین است. سید مهدی خدایی برای همه‌ی زندانیان هر کار که می‌توانست کرد، چه آن‌ها که امروز زندان‌اند و چه آن‌ها که دیروز بوده‌اند، کاش یادی از چنین عزیزی هم بشود،‌ کسی که اکنون زندانی است و تا دیروز دغدغه‌اش همه‌ی زندانیان سیاسی بودند. امیدوارم هر چه زودتر مهدی گرامی آزاد شود.

No comments:

Post a Comment