Saturday, June 11, 2011

در آستانه 22 خرداد


آژانس ايران خبـــــــــــر: درآستانه 22 خرداد در شيراز فضاي عمومي شهر امنيتي است و ماموران انتظامي به شدت مراقب هر حركتي هستند . از ساعت 11 شب به بعد تمام خيابانها پر از ماموران و نگهبانان مي شود. بيشترمكانهايي كه امكان كپي و چاپ وجود دارد لباس شخصيها حضور دارند .مكانهايي مثل حافظیه,دانشگاهها و كليه اماكني كه احتمال بروز تظاهرات است به شدت تحت كنترل نيروي انتظامي است.

نيروهاي انتظامي در وحشت از اوج گيري اعتراضات مردمي اقدام به پاك كردن همه شعار نويسي هاي موجود در سطح شهر با رنگ و اسپري مي كنند.اما شعارنويسان هم مغلوب نميشوند وباشيوه هاي مختلف شركت درتظاهرات اعتراضي 22 خرداد را اطلاع رساني ميكنند .

گزارش شهادت تکان‌دهنده زن جوانی که پس از انتخابات در بازداشتگاه مورد تجاوز قرار گرفت

در دومین سالگرد انتخابات مورد مناقشۀ سال ۱۳۸۸ و سرکوبی که در پی آن اتفاق افتاد، کمپین بین

المللی حقوق بشر در ایران، امروز ویدیوی شهادت یک زن جوان بازداشت شده را منتشر کرد که در آن وی شرح شکنجۀ شدید و تجاوز جنسی اش را بیان می کند.

بر اساس این گزارش، گواهی قوی وی روایت مقامات ایرانی ، مبتنی بر انکار استفادۀ گسترده از شکنجه و تجاوز توسط نیروهای امنیتی علیه اعتراض کنندگان عادی را به چالش می کشد.

بعد از انتخابات مهدی کروبی، از رهبران جنبش سبز، طی نامه ای به آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشت: “عده اى از افراد بازداشت شده مطرح نموده اند که برخى افراد با دختران بازداشتى با شدتى تجاوز نموده اند که منجر به ایجاد جراحات و پارگى در سیستم تناسلى آنان گردیده است. از سوى دیگر افرادى به پسرهاى جوان زندانى با حالتى وحشیانه تجاوز کرده اند به طورى که برخى دچار افسردگى و مشکلات جدى روحى و جسمى گردیده اند و در کنج خانههاى خود خزیده اند.” این نامه در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ علنی شد و خواستار تحقیقی از سوی مجلس شد.

هادی قائمی، سخنگوی کمپین گفت: “تجاوز بدترین نوع شکنجه است و اعلام ادعاهای مکرر شکنجه و آزار جنسی توسط قربانیان همچنان ادامه دارد.”

وی افزود: “مقامات قوۀ قضاییۀ ایران در حالیکه به محافظت از عاملان چنین جنایت هایی ادامه میدهند، چگونه می توانند ادعای سرسوزنی از مشروعیت داشته باشند؟ عملکرد قوۀ قضاییۀ که به نحو گسترده ای مصونیت از مجازات را تعمیق بخشیده عملا اعتبار خود را بر باد داده است.”


کمپین از اینکه همان دستگاهها و نیروهایی امنیتی و اطلاعاتی که این جنایات دهشتناک که درشهادت ویدیوئی توضیح داده شده است را انجام داده اند، همچنان مسئولیت بازداشت های خودسرانه، بازجویی، و زندانی کردن زندانیان عقیدتی و سیاسی را به عهده دارند نگرانی جدی خود را اعلام کرد.

در طی دو سال گذشته، قوۀ قضاییۀ ایران ابزاری در دست ماموران امنیتی و اطلاعاتی بوده است و عدم استقلال مطلق خود را به نمایش گذاشته است.

کمپین امروز ویدیوی ۲۸ دقیقه ای از شهادت زن جوانی که پس از انتخابات دستگیر، شکنجه و مورد تجاوز گرفته بود را منتشر کرد که قسمتی از مصاحبه ویدیویی ۱۰۰ دقیقه ای وی می باشد. مصاحبه کننده بیش از ۱۲ ساعت با وی در مورد تجربایت دوران بازداشت و پس از آن حضورا صحبت کرده است. بسیاری از جزییات در ویدیو نیامده است تا از شناسایی وی جلوگیری شود. مصاحبه کننده به کمپین گفت که مصاحبه چندین بار به دلیل شرایط نامساعد روحی مصاحبه شونده قطع شده و پس از مدتی ادامه یافته است.

این زن جوان به وضوح از تماس شهوانی پسر جوانی که در خدمت نیروهای امنیتی بوده در زمان دستگیری اش و انتقال به بازداشتگاهی مخفی به همراهی چندین زن دیگر که وی آن را به عنوان یک سوله تشریح می کند پرده بر می دارد. او می گوید که بعد از چندین روز حبس با چشم بند و بدون آب، غذا، و دسترسی به سرویس بهداشتی سپس به بازداشتگاه مخفی دیگری برده می شود و در یک سلول کوچک انفرادی نگه داشته می شود.


این زن جوان که در زمان دستگیری باکره بوده است، تشریح می کند که چگونه در این بازداشتگاه، با چشم بند و دهان بند مورد تجاوز وحشیانه، ضرب و جرح و اهانت قرار گرفته است.

تجاوز این قربانی برای چندین هفته، تا زمان آزادیش ادامه یافت. بعد از آزادی ، او دچار عفونت مجاری ادرار و چندین جراحت عفونی دیگرشده بود.

کمپین از تاریخ سوم مرداد ۱۳۸۸ گزارش های مورد اطمینان و قابل باوری را مبنی بر تجاوز جنسی بازداشت شدگانِ بعد از انتخابات دریافت کرده است. به نظر می آید که قربانیان عمدۀ تجاوز جنسی و سخت ترین بدرفتاری ها مردم عادی و اعتراض کنندگان ناشناس بوده اند. به نظر می رسد که مقامات ایرانی تلاش در فلج احساسی این افراد داشته اند تا برای ایرانیان عادی پیامی بفرستند که اگر به خیابانها بروید، اگر از حکومت انتقاد کنید، ما باعث رنج شما خواهیم شد.


در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۸۸، مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان، طی نامه ای به آیت الله هاشمی رفسنجانی نوشت: “عده اى از افراد بازداشت شده مطرح نموده اند که برخى افراد با دختران بازداشتى با شدتى تجاوز نموده اند که منجر به ایجاد جراحات و پارگى در سیستم تناسلى آنان گردیده است. از سوى دیگر افرادى به پسرهاى جوان زندانى با حالتى وحشیانه تجاوز کرده اند به طورى که برخى دچار افسردگى و مشکلات جدى روحى و جسمى گردیده اند و در کنج خانههاى خود خزیده اند.” این نامه در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۸۸ علنی شد و خواستار تحقیقی از سوی مجلس شد.

در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۸۸، علی لاریجانی ،رییس مجلس اسلامی ایران، اعلام کرد که یک کمیتۀ ویژۀ مجلس مدارکی را که کروبی ارائه کرده بود رد کرده است. این انکار به قدری شتاب زده بود که قویا نشان میداد کمیتۀ علی لاریجانی اساسا هیچگونه تحقیقات جدی و یا عمیقی انجام نداده است. در تاریخ ۳ شهریور، کروبی شرح دقیقی از تحقیقات خویش را چاپ کرد و با یک کمیتۀ ویژۀ مجلس دیدار کرد. در تاریخ ۱۶ و ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ماموران امنیتی به سه گروهی که در حال جمع آوری گواهی تجاوز و شکنجه از قربانیان بودند حمله کردند. این سه گروه انجمن دفاع از حقوق زندانیان، کمیتۀ پیگیری وضعیت بازداشت شدگان، که جزیی از ستاد انتخاباتی نامزد انتخاباتی میرحسین موسوی بود، و کمیتۀ پیگیری بازداشت شدگان و مجروحان ، که تحت نظارت ستاد مهدی کروبی قرار داشت، بودند. ماموران امنیتی کلیۀ مدارک و مستندات آنها را با خود بردند


مدت کوتاهی پس از اینکه مقامات تلاش کردند تا مدارک تجاوز و شکنجه را مخفی کنند، دو قربانی مرد، ابراهیم مهتری و ابراهیم شریفی، از ایران خارج و شهادت خود را به کمپین و سایر سازمانهای حقوق بشری بین المللی ارائه کردند.

هادی قائمی گفت: “هرچقدر مقامات ایرانی تلاش در پنهان کردن حقیقت می کنند، نمیتوانند موفق شوند. تمامی این قربانیانِ جوان بخشی از جامعۀ ایران هستند. فجایعی که برعلیه آنان انجام شده است نمیتواند از حافظۀ جمعی مملکت پاک شود و اصرار بر عدالت و پاسخگویی حکومت ایران را دنبال خواهد کرد.”

هادی قائمی افزود: “ماهیت غم انگیز پروندۀ این زن جوان، عدم پاسخگویی، و بی توجهی کامل به حداقل تضمین های آیین دادرسی، شواهد تکان دهنده ای از سیستم قضایی در حال تلاشی ایران است.”

کمپین از گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد که به زودی برای رسیدگی به وضعیت حقوق بشر در ایران انتصاب خواهد شد می خواهد تا به کلیۀ ادعاهای شکنجه، با توجه ویژه نسبت به ادعاهای تجاوز توسط بازجویان، رسیدگی کند. کمپین همچنین به لزوم تحقیق کامل و مورد تعقیب قراردادن جنایتکاران به قصد اطمینان دادن به افرادی که در ارائۀ اطلاعات گام می گذارند تاکید می کند تا این شهود نگران تلافی نباشند

نظر سرکرده انتظامی در باره راهپیمايی 22 خرداد

فرمانده نیروی انتظامی، خبرهای منتشر شده در مورد آمادگی این نیرو برای برخورد با مردم را رد کرد و گفت اگر قرار باشد گروهی در پیاده روها راه پیمایی کنند دلیلی برای ترس نیروی انتظامی و نظام وجود ندارد.

اسماعیل احمدی مقدم، رئیس پلس کشور در مصاحبه با صفحه فیس بوک شخصی خود، در عین حال گفت که این نیرو انتظار راه پیمایی اعتراضی در روز بیست و دوم خرداد ماه را ندارد. هرچند برای برخورد با اغتشاش گران همیشه آماده است.

سردار رادان جانشین فرمانده نیروی انتظامی هفته گذشته از آغاز طرح برخورد با بدحجابی در نیمه دوم خرداد ماه خبر داده بود. مبارزه با بدحجابی از دو سال گذشته، اسم مستعار آمادگی نیروی انتظامی در برخورد با جنبش سبز بود، اما از آنجا که در ادبیات رسمی نظام، تلاش می شود جنبش سبز خاموش و از بین رفته تلقی گردد، از عناوین دیگر برای برخورد با سبزها استفاده می شود.

Saturday, March 26, 2011

برادر سهراب اعرابی: نه قاتل را معرفی کردند نه شال سبز سهراب را پس دادند

آژانس ايران خبـــــــــــــر:به دوسالگی انتخابات مخدوش ریاست جمهوری ایران کمتر از سه ماه باقی مانده است و هنوز دستگاه قضاییِ ایران قاتل هیچ یک از کشته شدگان راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات که در خیابان هدف گلوله قرار گرفته اند را شناسایی و معرفی نکرده است.

در پیگیری هایی که خانواده ها انجام داده اند، در موارد زیادی پزشکی قانونی به صورت مکتوب تایید کرده است که علت مرگ، اصابت گلوله بوده است. خانواده ها با همین مستندات همچنان به دادسرای جنایی مراجعه می کنند و خواستار شناسایی عاملان و آمران قتل هستند.جرس به سراغ خانواده های کشته شدگان انتخابات رفته است تا روند قضایی پرونده های جان باختگان انتخابات را از آنان جویا شود. برادر شهید کیانوش آسا در مصاحبه ی اخیر خود در همین زمینه به جرس گفته است که نه تنها دستگاه قضایی هیچ پاسخی به سوالات آنان نمی دهد بلکه بارها خانواده آنها را احضار و از آنها سوال می کند که به چه دلیل پیگیر پرونده هستند و اطلاعات مربوط به کشته شدن برادرشان را برای چه می خواهند. او گفت که خانواده اش دربرابر جنایت صورت گرفته سکوت نمی کنند..

این بار به سراغ سهیل اعرابی، برادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفت رفته ایم که می گوید: نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد. وی که بعد از گذشت بیش از یک سال و نیم ترجیح داد ه است سکوت خود را بشکند، از انگیزه های برادرش برای حضور آگاهانه در انتخابات و سپس راهپیمایی اعتراضی، نگاه و عقیده اش به جنبش سبز، حصر و بازداشت سران این جنبش، بیم ها و امیدهای پیش رو و همچنین در مورد روابط عاطفی خودش با برادرش و آن عکس معروف سهراب اعرابی با سربند و شال سبز نیز سخن گفت. متن این گفتگو پیش روی شماست.

آقای اعرابی، آرام آرام به دومین سالگرد کشته شدن برادرتان در راهپیمایی ۲۵ خرداد نزدیک می شویم، آخرین خبری که از روند رسیدگی پرونده قتل برادرتان دارید چیست؟

هیچ. تا آنجایی که من می دانم پاسخی نداده اند. به هر حال برای هر خانواده ای داشته های ازدست رفته گان شان عزیز است برای ما هم وسایل سهراب که همان شال سبز بود و عینک و یک انگشتری، ارزشمند بود که مادرم بعد از رفتن سهراب، بارها برای یافتن این وسایل به نهادهای مربوطه رفت اما نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد.

مادر شما اولین زنی بود که در برابر کشته شدن فرزندش سکوت نکرد و حتی باعث شد دیگران نیز سکوت شان را بشکنند، اما شما تا کنون سکوت کردید و هرگز از حال و هوای خودتان در روزهایی که سهراب رفت سخنی نگفتید، الان می توانید برایمان بگویید دلیل این سکوت چه بود ؟

مشخص ترین دلیل سکوت من شوکه شدن از اتفاقی بود که برای برادرم افتاد ودلیل دومش نگرانی های مادرم بود.

اولین بار خبر شهادت برادرتان را از چه کسی شنیدید و چه حالی داشتید؟

بعد از ۲۵ خرداد مدتی بود که از سهراب بی خبر بودیم و همه ما چشم به راه بودیم، من هم طبق معمول منتظر خبری از سهراب بودم. یک روز دایی من با پریشانی به خانه ما آمد اما چیزی به من نمی گفت. حسی به من می گفت خبری هست و مدام از دایی ام با کنجکاوی می پرسیدم که چیزی شده؟ وقتی خبر را از زبان او شنیدم، باورش برایم سخت بود ولی با رفتن به پزشکی قانونی در تاریخ 21 تیر همه چیز برایم روشن شد وگویی دنیا برسرم خراب شده است.

- روز بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت شما خودتان کجا بودید و آیا می توانید مختصری از آن روز و حال و هوایش بگویید؟

من روز 25 خرداد به همراه مادرم و برادر هایم سیامک و سهراب به میدان توحید رفته بودیم و در آنجا من از سهراب و برادرم سیامک جدا شدم سهراب به بهانه خرید تست کنکور به سمت میدان انقلاب راهی شد و سیامک هم به همراه او به سمت میدان انقلاب که آن زمان شلوغ هم شده بود رفت و این آخرین لحظه ای بود که سهراب را دیدم. ولی خداحافظی گرمی با هم داشتیم. من به همراه مادرم راهی شدیم و در خیابان دکتر قریب به سیل خروشان مردم پیوستیم به مردمی پیوستیم که خواستار پاسخگویی بودند و برای پایمال شدن رای خود به خیابان آمده بودند. ۲۵ خرداد برای هر کسی که آن جمعیت خروشان را از نزدیک دیده باشد ممکن نیست فراموش شود، برای من هم بیست و پنج خرداد روز نمایش قدرتِ مردم بود به حکومتی که رایشان را دزدید.

ـ آیا سهراب قبل از رفتن به راهپیمایی هرگز با شما حرف می زد؟ اصلا می دانی او دقیقا با چه انگیزه و شوری به خیابان می رفت؟

سهراب اساسا بچه ی راز دار و درونگرایی بود اما هرگز زیر بار حرف زور نمی رفت. آن روز (۲۵ خرداد) خیلی دوست داشت هرچه سریع تر خودش را به میدان انقلاب برساند. من هیچ وقت سهراب را آنقدر ناراحت ندیده بودم. او معمولا آدمی بود که ناراحتی اش را بروز نمیداد ولی آن چند روز سهراب بسیار به هم ریخته بود وهمه اش در اتاق خودش بود. دائم این کلمه را تکرار میکرد: «دیکتاتوری داره میاد توی خونه های ما، ببین دیگه نه اینترنت داریم نه تلویزیون نه مطبوعات هیچی.» لبخندهای تلخ و تمسخر آمیز روزهای آخرش همیشه جلوی چشم هایم هست که می گفت: « اینجا ایران است آزادترین کشور دنیا».

ـ بیشترین چیزی که شما را در این بیست و دوماهی که گذشت آزار داد چه بود؟

همیشه از خودم پرسیدم. مگر گناه برادر من چه بود که پاسخش را با گلوله دادند. هیچ وقت هیچ کس هم جوابی به ما و مادرمان نداد. مگر برادرم چه می خواست که این بلا سرش آمد؟ مگر مردم چه میخواستند که آنقدر بی رحمانه سرکوب شدند ؟چرا بعضی ها با نام دین و با نام اسلام زندگی، امنیت، آرامش و ساده ترین حقوق شهروندی مردم را از آنها گرفته اند. اینها که می پرسم فقط سوال نیست. همه اینها روح من و خیلی از جوان های دیگر را آزار می دهد چون برایش پاسخی پیدا نکردیم .

ـ برگردیم به خرداد هشتاد و هشت؛ اگر شما بدانید وقتی سهراب برود به خیابان، دیگر به خانه بر نمی گردد، آیا مانع از رفتن و حضور او می شدی؟ پرسشم در واقع این است .

سوال سختی پرسیدید. سهراب و خیلی دیگر از کسانی که جان شان را فقط برای اعتراض از دست دادند، اینک به تاریخ پیوستند و دیگر تنها متعلق به من و یا خانواده ام نیست که ما بخواهیم اجازه بدهیم او به خیابان برود یا نه. سهراب راهش را انتخاب کرد و من نمی توانم و نمی توانستم جلوی او را بگیرم. سهراب از نظر من زنده است و دارد در کنار ما زندگی می کند. همین که دوست هایی که بعد از شهادت سهراب به حلقه خانواده ما پیوستند، هر کدام به تنهایی یک سهراب هستند، یک سرمایه هستند برای پیشرفت جنبشی که من هم خودم را عضو کوچکی از این جنبش می دانم. وقتی همه جا اسم مرا به عنوان برادرِ سهراب صدا می زنند، وقتی به مادرم می گویند مادرِ سهراب، این نشان دهنده این است که همه سهراب را می شناسند، سهراب هویت ما شده است، سهراب شناسنامه ما شده است، سهراب شناسنامه جنبشی شده است که به آن ایمان داشت، به خاطرش سبز پوشید و به خاطرش جانش را داد. به نظر من تاریخ سهراب وسهراب ها را صدا زد . من سهراب را خیلی دوست داشتم و دوست دارم، رفتنِ برادر همیشه دردناک است اما به او افتخار می کنم وقتی می بینم در راهی رفت که راهی جز سعادت و سربلندی نبود. اگر 100 بار دیگر هم راهپیمایی ۲۵ خرداد تکرار شود، من نمی توانم جلوی انگیزه سهراب برای حضور در خیابان را بگیرم. حق انتخاب سهراب را از او گرفته بودند و او به حرمت همین حق انتخاب بود که جانش را از دست داد.

ـ عکس های معروفی از سهراب در همه جا هست که او را با سربند سبز نشان می دهد، درست مثل عکس های محمد مختاری که همیشه با دستبند سبز بود، به عنوان یک جوان ایرانی احساس خودت نسبت به این رنگ چیست و فکر می کنی این رنگ برای سهراب چه معنایی داشت؟

سبز بوی امید می دهد بوی شکفتن، بوی تغییر و بوی تازه شدن. فکر می کنم برای سهراب هم همین معنا را داشت؛ امید به آینده وآزادی

ـ مادر شما به مدت ۲۶ روز در مقابل زندان ها دنبال سهراب می گشت، تا روزی که جسد بی جان سهراب را تحویل دادند، نکته ای به یادتان می آید از آن ۲۶ شب و روز که به سرگردانی و در جستجوی برادر گذشت؟

دائم در استرس بودم. به ما که نگفته بودند سهراب کشته شد و ما فکر می کردیم زندانی است. مادرم آن روزها مدام می رفت مقابل زندان ها عکس سهراب را به هرکسی که آزاد می شد نشان می داد تا شاید نشانه ای پیدا کند. من هم همه اش به فکر این بودم که اگر سهراب آمد خانه چه کار کنم. یعنی چه کاری کنم که حال و هوایش عوض شود و حداقل فکر شکنجه هایی که شده از سرش بیرون برود. دلم آن روزها می جوشید اما متاسفانه بی مسوولیتی و دروغ پراکنی آنقدر برای مدعیان و مسولان راحت شد که ما را بیهوده منتظر سهراب نگاه داشتند در حالی که سهراب قرار نبود به خانه برگردد و من بیهوده دنبال راهی بودم که وقتی سهراب به خانه برگشت هوایش را داشته باشم.

عکس معروفی از سهراب با شال و سربند و دستبد سبز که در کنار مادر نشسته است در همه جا پخش شده است، در دست های مادر پوستر انتخاباتی آقای موسوی است. آیا رای سهراب هم موسوی بود؟

سهراب طرفدار مهندس موسوی بود ومعتقد بود مهندس خواهد توانست عدالت اجتماعی را در کشور بر قرار کند . سهراب امید داشت. ارزش رای سهراب وسهراب هایی که با آگاهی و امید به میدان آمده بودند خیلی بالا بود. رای سهراب رای برای تغییر بود. حقش این نبود که جانش را تنها برای یک رای از او بگیرند. پاسخ یک شعارِ ساده ی «رای من کو» گلوله بود. سهراب رای داد تا زندگی بهتری داشته باشد. همین. من هیچ وقت پشیمان نشدم ونخواهم شد هدف من وبرادرم رای به باورهای سیاسی مان بود . او با آگاهی رای داد و با آگاهی دنبالِ رای خودش رفت و کشته شدن در این راه سعادت است.

در مورد آن عکس معروف سهراب با سربند سبز دلم می خواهد ناگفته ای را مطرح کنم. عکاس آن عکس خودم بودم من معمولا تمرکز خوبی برای عکاسی ندارم ولی به نظر من آن روز دستها و چشمهای من برای خودم نبود، قدرت عجیبی داشتم مثل خیلی از شهروندان معمولی که عکاس و فیلمبردار نبودند اما پس از انتخابات و در روزهای اعتراض و راهپیمایی، لحظه به لحظه ظلم و خشونتی که در خیابان می دیدند را ثبت می کردند. آن عکسِ من از سهراب و مادرم هم کاملا اتفاقی خوب و روشن افتاد. مادرم فریاد زد؛ «از ما عکس بگیر». من در جوابش گفتم: « باشه». سهراب نگاهش جای دیگری بود واز دست من ناراحت بود که چرا همه اش آن روز عکس می انداختم و همین ناراحتی سهراب به این عکس کمک کرد تا رنگ و بوی دیگری بگیرد. نگاه نگران سهراب در این عکس را که می بینم نمی دانم باید ناراحت باشم یا خوشحال باشم که این عکس ماندگار شد. گاهی وقت ها که دلم بگیرد به این عکس نگاه می کنم و می گویم :امیدوارم با جهانی شدن این عکس، سهراب دیگر از من ناراحت نباشد

ـ فکر می کنید خود آقای موسوی و کروبی پای ملت آنگونه که باید ایستادند؟

بله به نظر من موسوی و کروبی بر عهد خود ایستاده اند و هزینه های سنگینی را متحمل شدند. نمونه اش کشته شدن خواهر زاده موسوی، دستگیری فرزند کروبی و ضرب و شتم خود ایشان در راهپیمایی و یا همین حصر خانگی آنان هست که به نظر من حتی بیشتر از حد انتظار خیلی از ما هم ایستادگی کردند. ما در این سالها کم دیده بودیم که سیاستمداری به خیابان بیاید و پا به پای مردم در راهپیمایی های اعتراضی شرکت کند . مهندس موسوی همان روزی که ما سهراب را به خاک سپردیم به همراه خانم رهنورد به خانه ما آمده بود و مهدی کروبی هم فردای آن روز به خانه ما آمدند. برای من خیلی جالب بود که آنها تا این اندازه برای مردمی که به آنها رای داده بودند ارزش قائل شدند و همین برای من درست در روزهایی که عزا دار بودیم یک دنیا ارزشمند و روحیه بخش بود

این روزها موسوی و کروبی را زندانی و روابط آنها با مردم را قطع کرده اند و هیچ بیانیه و فراخوانی هم نیست به نظر شما اینکه گفته شد جنبش سبز مرده تا چه اندازه درست است؟

جنبش سبز نمرده و نخواهد مرد نه با کشته شدن سهراب ها و محمدها و نداها و بسیاری از کسانی که ما حتی اسم شان را هم شاید نداینم و نه با دستگیری سران و به بند کشیدن آنها. حتی انگیزه مردم برای اعتراض بیشتر خواهد شد .از نظر من حال که موسوی و کروبی در زندان هستند این وظیفه هر ایرانی است که به ابتدایی ترین حقوق کسانی که پای مردم ایستادند و با همین مردم همراه شدند، احترام بگذارد و به این حصر غیر قانونی اعتراض کند. گاهی وقت ها فکر می کنم سهراب اگر زنده بود بقدری از این موضوع ناراحت می شد که چرا بعضی ها حتی به حقوق این آقایان هم احترام نمیگذارند. سهراب ،موسوی را خیلی دوست داشت و به همین خاطر من مطئمن هستم به قدری به این حصر غیر قانونی اعتراض می کرد که شاید دوباره جانش را می داد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس گذاشتید.

مرگ مشکوک چند زن زندانی بی دفاع در زندان اوین

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در طی چند هفتۀ اخیر چند نفر از زنان زندانی بند 1 زندان اوین بطرز مشکوکی در گذشته اند.

در طی یکماه گذشته حداقل 3 تن از زنان زندانی این بند که آخرین آنها ، زندانی توران تربتی 38 ساله است به طرز مشکوکی در حدود 5 روز پیش در گذشت همچنین زن زندانی دیگری بنام خانم فاطمه عباسی پیش از این در زندان بطور ناگهانی درگذشت. هویت زن زندانی سوم متعاقبا اعلام خواهد شد.

از مدتی پیش وضعیت وشرایط زنان زندانی زندان اوین شدیدا به وخامت گراییده است. تعداد زیادی از آنها بیمارهستند و نیاز به درمان دارند با این وجود از خدمات درمانی محرم اند .وضعیت غذایی آنها اسف بار می باشد و مدتها است که گوشت ومرغ و ماهی را از لیست غذایی آنها حذف شده است و اکثر اوقات غذای آنها تخم مرغ و سیب زمینی است.وضعیت بهداشتی زنان زندانی قرون وسطایی است و چیزی به عنوان بهداشت در این بند دیگر معنی و مفهومی ندارد.

اکثر زنانی که در بند 1 هستند به اتهام مصرف مواد مخدر بازداشت شده اند . در زندان به آنها داروی متادون با دز بالا داده می شود که باعث اعتیاد آنها شده است .متادون را به زنان زندانی که سن آنها بین 20 الی 40 سال می باشد تجویز می شود .از طرفی دیگر داروی متادن را همراه با مخلوطی از داروهایی دیگر به آنها داده می شود که باعث ایجاد زخم هایی شبیه زخم بستر بر بدن آنهاو حتی باعث مرگ آنها شده است .

از طرفی دیگر شایعاتی حاکی از آن است که قرار است زنان زندانی عادی زندان اوین به زندانی در ورامین منتقل شوند.گفته می شود که انتقال آنها قرار است پس از تعطیلات عید نوروز صورت گیرید.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،عدم رسیدگی پزشکی که منجر به مرگ زنان زندانی بی دفاع در زندانهای رژیم ولی فقیه علی خامنه ای می گردد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار رسیدگی به پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه در دادگاه های بین المللی است.

بلاتکلیفی رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس سینما و تلوزیون در زندان اوین

گزارش‌ها حاکی از آن است که رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس سینما و تلوزیون که در جریان تجمعات اعتراضی ۲۵ بهمن بازداشت شده بود، پس از گذشت بیش از ۴۰ روز از زمان بازداشت در شرایط بلاتکلیف به سر می‌برد.

شاهدان عینی به گزارشگر "هرانا" گفته‌اند رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس، پس از بازداشت در روز ۲۵ بهمن ماه ۸۹ به زندان اوین منتقل شده است.

پیش‌تر برخی سایت‌های دولتی به بازداشت این هنرمند تحت این عنوان که "ر.پ یکی از بازیگران فیلم مسعود ده نمکی که در راهپیمایی ۲۵ بهمن شرکت کرده بود پس از تذکرات متعدد چند مسئول حاضر در صحنه مبنی بر ترک این تجمع، به مخالفت پرداخته و سپس به بازداشتگاه انتقال داده شد؛" اشاره کرده بودند.

رامین پرچمی ۳۸ ساله، در فیلم‌هایی چون ضیافت و اعتراض ساختهٔ مسعود کیمیایی، میهمان مامان ساخته داریوش مهرجویی و سریال‌های در پناه تو، همسایه‌ها و زیر آسمان شهر ۳ ایفای نقش کرده بود.

وی هم چنین تا چندی پیش سردبیر ماهنامهٔ فرهنگی هنری نقش آفرینان، به مدیر مسئولی شکوه جیرودی بود.

Thursday, March 24, 2011

مراسم چهلم شهید محمد مختاری

مراسم چهلم شهید محمد مختاری، بعدازظهر جمعه در بهشت زهرا


مراسم چهلمین روز شهادت محمد مختاری، روز جمعه در بهشت زهرای تهران برگزار می‌شود.

به گزارش خبرنگار کلمه، خانواده‌ی شهید محمد مختاری قصد دارند از ساعت ۳ بعدازظهر روز جمعه پنجم فروردین‌ماه، مراسم چهلمین روز درگذشت این شهید ۲۵ بهمن را بر سر مزار او در بهشت زهرای تهران برگزار کنند.

صفحه‌ی فیس‌بوک محمد مختاری با اعلام این خبر، آدرس محل دفن شهید محمد مختاری و زمان و مکان این مراسم را بدین ترتیب اعلام کرده است:

بهشت زهرا، قطعه‌ی ۲۴۹، ردیف ۸۳، شماره‌ی ۶

جمعه ۵ فروردین، ساعت ۱۵ (۳ بعدازظهر