Saturday, March 26, 2011

برادر سهراب اعرابی: نه قاتل را معرفی کردند نه شال سبز سهراب را پس دادند

آژانس ايران خبـــــــــــــر:به دوسالگی انتخابات مخدوش ریاست جمهوری ایران کمتر از سه ماه باقی مانده است و هنوز دستگاه قضاییِ ایران قاتل هیچ یک از کشته شدگان راهپیمایی های اعتراضی بعد از انتخابات که در خیابان هدف گلوله قرار گرفته اند را شناسایی و معرفی نکرده است.

در پیگیری هایی که خانواده ها انجام داده اند، در موارد زیادی پزشکی قانونی به صورت مکتوب تایید کرده است که علت مرگ، اصابت گلوله بوده است. خانواده ها با همین مستندات همچنان به دادسرای جنایی مراجعه می کنند و خواستار شناسایی عاملان و آمران قتل هستند.جرس به سراغ خانواده های کشته شدگان انتخابات رفته است تا روند قضایی پرونده های جان باختگان انتخابات را از آنان جویا شود. برادر شهید کیانوش آسا در مصاحبه ی اخیر خود در همین زمینه به جرس گفته است که نه تنها دستگاه قضایی هیچ پاسخی به سوالات آنان نمی دهد بلکه بارها خانواده آنها را احضار و از آنها سوال می کند که به چه دلیل پیگیر پرونده هستند و اطلاعات مربوط به کشته شدن برادرشان را برای چه می خواهند. او گفت که خانواده اش دربرابر جنایت صورت گرفته سکوت نمی کنند..

این بار به سراغ سهیل اعرابی، برادر سهراب اعرابی جوان نوزده ساله ای که در راهپیمایی بیست و پنج خرداد مورد اصابت گلوله قرار گرفت رفته ایم که می گوید: نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد. وی که بعد از گذشت بیش از یک سال و نیم ترجیح داد ه است سکوت خود را بشکند، از انگیزه های برادرش برای حضور آگاهانه در انتخابات و سپس راهپیمایی اعتراضی، نگاه و عقیده اش به جنبش سبز، حصر و بازداشت سران این جنبش، بیم ها و امیدهای پیش رو و همچنین در مورد روابط عاطفی خودش با برادرش و آن عکس معروف سهراب اعرابی با سربند و شال سبز نیز سخن گفت. متن این گفتگو پیش روی شماست.

آقای اعرابی، آرام آرام به دومین سالگرد کشته شدن برادرتان در راهپیمایی ۲۵ خرداد نزدیک می شویم، آخرین خبری که از روند رسیدگی پرونده قتل برادرتان دارید چیست؟

هیچ. تا آنجایی که من می دانم پاسخی نداده اند. به هر حال برای هر خانواده ای داشته های ازدست رفته گان شان عزیز است برای ما هم وسایل سهراب که همان شال سبز بود و عینک و یک انگشتری، ارزشمند بود که مادرم بعد از رفتن سهراب، بارها برای یافتن این وسایل به نهادهای مربوطه رفت اما نه تنها عاملان و آمران قتل سهراب را معرفی نکرده اند بلکه وسایل سهراب را هم تحویل نمی دهند تا حداقل قلب مادرمان آرام بگیرد.

مادر شما اولین زنی بود که در برابر کشته شدن فرزندش سکوت نکرد و حتی باعث شد دیگران نیز سکوت شان را بشکنند، اما شما تا کنون سکوت کردید و هرگز از حال و هوای خودتان در روزهایی که سهراب رفت سخنی نگفتید، الان می توانید برایمان بگویید دلیل این سکوت چه بود ؟

مشخص ترین دلیل سکوت من شوکه شدن از اتفاقی بود که برای برادرم افتاد ودلیل دومش نگرانی های مادرم بود.

اولین بار خبر شهادت برادرتان را از چه کسی شنیدید و چه حالی داشتید؟

بعد از ۲۵ خرداد مدتی بود که از سهراب بی خبر بودیم و همه ما چشم به راه بودیم، من هم طبق معمول منتظر خبری از سهراب بودم. یک روز دایی من با پریشانی به خانه ما آمد اما چیزی به من نمی گفت. حسی به من می گفت خبری هست و مدام از دایی ام با کنجکاوی می پرسیدم که چیزی شده؟ وقتی خبر را از زبان او شنیدم، باورش برایم سخت بود ولی با رفتن به پزشکی قانونی در تاریخ 21 تیر همه چیز برایم روشن شد وگویی دنیا برسرم خراب شده است.

- روز بیست و پنج خرداد هشتاد و هشت شما خودتان کجا بودید و آیا می توانید مختصری از آن روز و حال و هوایش بگویید؟

من روز 25 خرداد به همراه مادرم و برادر هایم سیامک و سهراب به میدان توحید رفته بودیم و در آنجا من از سهراب و برادرم سیامک جدا شدم سهراب به بهانه خرید تست کنکور به سمت میدان انقلاب راهی شد و سیامک هم به همراه او به سمت میدان انقلاب که آن زمان شلوغ هم شده بود رفت و این آخرین لحظه ای بود که سهراب را دیدم. ولی خداحافظی گرمی با هم داشتیم. من به همراه مادرم راهی شدیم و در خیابان دکتر قریب به سیل خروشان مردم پیوستیم به مردمی پیوستیم که خواستار پاسخگویی بودند و برای پایمال شدن رای خود به خیابان آمده بودند. ۲۵ خرداد برای هر کسی که آن جمعیت خروشان را از نزدیک دیده باشد ممکن نیست فراموش شود، برای من هم بیست و پنج خرداد روز نمایش قدرتِ مردم بود به حکومتی که رایشان را دزدید.

ـ آیا سهراب قبل از رفتن به راهپیمایی هرگز با شما حرف می زد؟ اصلا می دانی او دقیقا با چه انگیزه و شوری به خیابان می رفت؟

سهراب اساسا بچه ی راز دار و درونگرایی بود اما هرگز زیر بار حرف زور نمی رفت. آن روز (۲۵ خرداد) خیلی دوست داشت هرچه سریع تر خودش را به میدان انقلاب برساند. من هیچ وقت سهراب را آنقدر ناراحت ندیده بودم. او معمولا آدمی بود که ناراحتی اش را بروز نمیداد ولی آن چند روز سهراب بسیار به هم ریخته بود وهمه اش در اتاق خودش بود. دائم این کلمه را تکرار میکرد: «دیکتاتوری داره میاد توی خونه های ما، ببین دیگه نه اینترنت داریم نه تلویزیون نه مطبوعات هیچی.» لبخندهای تلخ و تمسخر آمیز روزهای آخرش همیشه جلوی چشم هایم هست که می گفت: « اینجا ایران است آزادترین کشور دنیا».

ـ بیشترین چیزی که شما را در این بیست و دوماهی که گذشت آزار داد چه بود؟

همیشه از خودم پرسیدم. مگر گناه برادر من چه بود که پاسخش را با گلوله دادند. هیچ وقت هیچ کس هم جوابی به ما و مادرمان نداد. مگر برادرم چه می خواست که این بلا سرش آمد؟ مگر مردم چه میخواستند که آنقدر بی رحمانه سرکوب شدند ؟چرا بعضی ها با نام دین و با نام اسلام زندگی، امنیت، آرامش و ساده ترین حقوق شهروندی مردم را از آنها گرفته اند. اینها که می پرسم فقط سوال نیست. همه اینها روح من و خیلی از جوان های دیگر را آزار می دهد چون برایش پاسخی پیدا نکردیم .

ـ برگردیم به خرداد هشتاد و هشت؛ اگر شما بدانید وقتی سهراب برود به خیابان، دیگر به خانه بر نمی گردد، آیا مانع از رفتن و حضور او می شدی؟ پرسشم در واقع این است .

سوال سختی پرسیدید. سهراب و خیلی دیگر از کسانی که جان شان را فقط برای اعتراض از دست دادند، اینک به تاریخ پیوستند و دیگر تنها متعلق به من و یا خانواده ام نیست که ما بخواهیم اجازه بدهیم او به خیابان برود یا نه. سهراب راهش را انتخاب کرد و من نمی توانم و نمی توانستم جلوی او را بگیرم. سهراب از نظر من زنده است و دارد در کنار ما زندگی می کند. همین که دوست هایی که بعد از شهادت سهراب به حلقه خانواده ما پیوستند، هر کدام به تنهایی یک سهراب هستند، یک سرمایه هستند برای پیشرفت جنبشی که من هم خودم را عضو کوچکی از این جنبش می دانم. وقتی همه جا اسم مرا به عنوان برادرِ سهراب صدا می زنند، وقتی به مادرم می گویند مادرِ سهراب، این نشان دهنده این است که همه سهراب را می شناسند، سهراب هویت ما شده است، سهراب شناسنامه ما شده است، سهراب شناسنامه جنبشی شده است که به آن ایمان داشت، به خاطرش سبز پوشید و به خاطرش جانش را داد. به نظر من تاریخ سهراب وسهراب ها را صدا زد . من سهراب را خیلی دوست داشتم و دوست دارم، رفتنِ برادر همیشه دردناک است اما به او افتخار می کنم وقتی می بینم در راهی رفت که راهی جز سعادت و سربلندی نبود. اگر 100 بار دیگر هم راهپیمایی ۲۵ خرداد تکرار شود، من نمی توانم جلوی انگیزه سهراب برای حضور در خیابان را بگیرم. حق انتخاب سهراب را از او گرفته بودند و او به حرمت همین حق انتخاب بود که جانش را از دست داد.

ـ عکس های معروفی از سهراب در همه جا هست که او را با سربند سبز نشان می دهد، درست مثل عکس های محمد مختاری که همیشه با دستبند سبز بود، به عنوان یک جوان ایرانی احساس خودت نسبت به این رنگ چیست و فکر می کنی این رنگ برای سهراب چه معنایی داشت؟

سبز بوی امید می دهد بوی شکفتن، بوی تغییر و بوی تازه شدن. فکر می کنم برای سهراب هم همین معنا را داشت؛ امید به آینده وآزادی

ـ مادر شما به مدت ۲۶ روز در مقابل زندان ها دنبال سهراب می گشت، تا روزی که جسد بی جان سهراب را تحویل دادند، نکته ای به یادتان می آید از آن ۲۶ شب و روز که به سرگردانی و در جستجوی برادر گذشت؟

دائم در استرس بودم. به ما که نگفته بودند سهراب کشته شد و ما فکر می کردیم زندانی است. مادرم آن روزها مدام می رفت مقابل زندان ها عکس سهراب را به هرکسی که آزاد می شد نشان می داد تا شاید نشانه ای پیدا کند. من هم همه اش به فکر این بودم که اگر سهراب آمد خانه چه کار کنم. یعنی چه کاری کنم که حال و هوایش عوض شود و حداقل فکر شکنجه هایی که شده از سرش بیرون برود. دلم آن روزها می جوشید اما متاسفانه بی مسوولیتی و دروغ پراکنی آنقدر برای مدعیان و مسولان راحت شد که ما را بیهوده منتظر سهراب نگاه داشتند در حالی که سهراب قرار نبود به خانه برگردد و من بیهوده دنبال راهی بودم که وقتی سهراب به خانه برگشت هوایش را داشته باشم.

عکس معروفی از سهراب با شال و سربند و دستبد سبز که در کنار مادر نشسته است در همه جا پخش شده است، در دست های مادر پوستر انتخاباتی آقای موسوی است. آیا رای سهراب هم موسوی بود؟

سهراب طرفدار مهندس موسوی بود ومعتقد بود مهندس خواهد توانست عدالت اجتماعی را در کشور بر قرار کند . سهراب امید داشت. ارزش رای سهراب وسهراب هایی که با آگاهی و امید به میدان آمده بودند خیلی بالا بود. رای سهراب رای برای تغییر بود. حقش این نبود که جانش را تنها برای یک رای از او بگیرند. پاسخ یک شعارِ ساده ی «رای من کو» گلوله بود. سهراب رای داد تا زندگی بهتری داشته باشد. همین. من هیچ وقت پشیمان نشدم ونخواهم شد هدف من وبرادرم رای به باورهای سیاسی مان بود . او با آگاهی رای داد و با آگاهی دنبالِ رای خودش رفت و کشته شدن در این راه سعادت است.

در مورد آن عکس معروف سهراب با سربند سبز دلم می خواهد ناگفته ای را مطرح کنم. عکاس آن عکس خودم بودم من معمولا تمرکز خوبی برای عکاسی ندارم ولی به نظر من آن روز دستها و چشمهای من برای خودم نبود، قدرت عجیبی داشتم مثل خیلی از شهروندان معمولی که عکاس و فیلمبردار نبودند اما پس از انتخابات و در روزهای اعتراض و راهپیمایی، لحظه به لحظه ظلم و خشونتی که در خیابان می دیدند را ثبت می کردند. آن عکسِ من از سهراب و مادرم هم کاملا اتفاقی خوب و روشن افتاد. مادرم فریاد زد؛ «از ما عکس بگیر». من در جوابش گفتم: « باشه». سهراب نگاهش جای دیگری بود واز دست من ناراحت بود که چرا همه اش آن روز عکس می انداختم و همین ناراحتی سهراب به این عکس کمک کرد تا رنگ و بوی دیگری بگیرد. نگاه نگران سهراب در این عکس را که می بینم نمی دانم باید ناراحت باشم یا خوشحال باشم که این عکس ماندگار شد. گاهی وقت ها که دلم بگیرد به این عکس نگاه می کنم و می گویم :امیدوارم با جهانی شدن این عکس، سهراب دیگر از من ناراحت نباشد

ـ فکر می کنید خود آقای موسوی و کروبی پای ملت آنگونه که باید ایستادند؟

بله به نظر من موسوی و کروبی بر عهد خود ایستاده اند و هزینه های سنگینی را متحمل شدند. نمونه اش کشته شدن خواهر زاده موسوی، دستگیری فرزند کروبی و ضرب و شتم خود ایشان در راهپیمایی و یا همین حصر خانگی آنان هست که به نظر من حتی بیشتر از حد انتظار خیلی از ما هم ایستادگی کردند. ما در این سالها کم دیده بودیم که سیاستمداری به خیابان بیاید و پا به پای مردم در راهپیمایی های اعتراضی شرکت کند . مهندس موسوی همان روزی که ما سهراب را به خاک سپردیم به همراه خانم رهنورد به خانه ما آمده بود و مهدی کروبی هم فردای آن روز به خانه ما آمدند. برای من خیلی جالب بود که آنها تا این اندازه برای مردمی که به آنها رای داده بودند ارزش قائل شدند و همین برای من درست در روزهایی که عزا دار بودیم یک دنیا ارزشمند و روحیه بخش بود

این روزها موسوی و کروبی را زندانی و روابط آنها با مردم را قطع کرده اند و هیچ بیانیه و فراخوانی هم نیست به نظر شما اینکه گفته شد جنبش سبز مرده تا چه اندازه درست است؟

جنبش سبز نمرده و نخواهد مرد نه با کشته شدن سهراب ها و محمدها و نداها و بسیاری از کسانی که ما حتی اسم شان را هم شاید نداینم و نه با دستگیری سران و به بند کشیدن آنها. حتی انگیزه مردم برای اعتراض بیشتر خواهد شد .از نظر من حال که موسوی و کروبی در زندان هستند این وظیفه هر ایرانی است که به ابتدایی ترین حقوق کسانی که پای مردم ایستادند و با همین مردم همراه شدند، احترام بگذارد و به این حصر غیر قانونی اعتراض کند. گاهی وقت ها فکر می کنم سهراب اگر زنده بود بقدری از این موضوع ناراحت می شد که چرا بعضی ها حتی به حقوق این آقایان هم احترام نمیگذارند. سهراب ،موسوی را خیلی دوست داشت و به همین خاطر من مطئمن هستم به قدری به این حصر غیر قانونی اعتراض می کرد که شاید دوباره جانش را می داد.

با تشکر از فرصتی که در اختیار جرس گذاشتید.

مرگ مشکوک چند زن زندانی بی دفاع در زندان اوین

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در طی چند هفتۀ اخیر چند نفر از زنان زندانی بند 1 زندان اوین بطرز مشکوکی در گذشته اند.

در طی یکماه گذشته حداقل 3 تن از زنان زندانی این بند که آخرین آنها ، زندانی توران تربتی 38 ساله است به طرز مشکوکی در حدود 5 روز پیش در گذشت همچنین زن زندانی دیگری بنام خانم فاطمه عباسی پیش از این در زندان بطور ناگهانی درگذشت. هویت زن زندانی سوم متعاقبا اعلام خواهد شد.

از مدتی پیش وضعیت وشرایط زنان زندانی زندان اوین شدیدا به وخامت گراییده است. تعداد زیادی از آنها بیمارهستند و نیاز به درمان دارند با این وجود از خدمات درمانی محرم اند .وضعیت غذایی آنها اسف بار می باشد و مدتها است که گوشت ومرغ و ماهی را از لیست غذایی آنها حذف شده است و اکثر اوقات غذای آنها تخم مرغ و سیب زمینی است.وضعیت بهداشتی زنان زندانی قرون وسطایی است و چیزی به عنوان بهداشت در این بند دیگر معنی و مفهومی ندارد.

اکثر زنانی که در بند 1 هستند به اتهام مصرف مواد مخدر بازداشت شده اند . در زندان به آنها داروی متادون با دز بالا داده می شود که باعث اعتیاد آنها شده است .متادون را به زنان زندانی که سن آنها بین 20 الی 40 سال می باشد تجویز می شود .از طرفی دیگر داروی متادن را همراه با مخلوطی از داروهایی دیگر به آنها داده می شود که باعث ایجاد زخم هایی شبیه زخم بستر بر بدن آنهاو حتی باعث مرگ آنها شده است .

از طرفی دیگر شایعاتی حاکی از آن است که قرار است زنان زندانی عادی زندان اوین به زندانی در ورامین منتقل شوند.گفته می شود که انتقال آنها قرار است پس از تعطیلات عید نوروز صورت گیرید.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،عدم رسیدگی پزشکی که منجر به مرگ زنان زندانی بی دفاع در زندانهای رژیم ولی فقیه علی خامنه ای می گردد را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار رسیدگی به پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه در دادگاه های بین المللی است.

بلاتکلیفی رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس سینما و تلوزیون در زندان اوین

گزارش‌ها حاکی از آن است که رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس سینما و تلوزیون که در جریان تجمعات اعتراضی ۲۵ بهمن بازداشت شده بود، پس از گذشت بیش از ۴۰ روز از زمان بازداشت در شرایط بلاتکلیف به سر می‌برد.

شاهدان عینی به گزارشگر "هرانا" گفته‌اند رامین پرچمی، بازیگر سر‌شناس، پس از بازداشت در روز ۲۵ بهمن ماه ۸۹ به زندان اوین منتقل شده است.

پیش‌تر برخی سایت‌های دولتی به بازداشت این هنرمند تحت این عنوان که "ر.پ یکی از بازیگران فیلم مسعود ده نمکی که در راهپیمایی ۲۵ بهمن شرکت کرده بود پس از تذکرات متعدد چند مسئول حاضر در صحنه مبنی بر ترک این تجمع، به مخالفت پرداخته و سپس به بازداشتگاه انتقال داده شد؛" اشاره کرده بودند.

رامین پرچمی ۳۸ ساله، در فیلم‌هایی چون ضیافت و اعتراض ساختهٔ مسعود کیمیایی، میهمان مامان ساخته داریوش مهرجویی و سریال‌های در پناه تو، همسایه‌ها و زیر آسمان شهر ۳ ایفای نقش کرده بود.

وی هم چنین تا چندی پیش سردبیر ماهنامهٔ فرهنگی هنری نقش آفرینان، به مدیر مسئولی شکوه جیرودی بود.

Thursday, March 24, 2011

مراسم چهلم شهید محمد مختاری

مراسم چهلم شهید محمد مختاری، بعدازظهر جمعه در بهشت زهرا


مراسم چهلمین روز شهادت محمد مختاری، روز جمعه در بهشت زهرای تهران برگزار می‌شود.

به گزارش خبرنگار کلمه، خانواده‌ی شهید محمد مختاری قصد دارند از ساعت ۳ بعدازظهر روز جمعه پنجم فروردین‌ماه، مراسم چهلمین روز درگذشت این شهید ۲۵ بهمن را بر سر مزار او در بهشت زهرای تهران برگزار کنند.

صفحه‌ی فیس‌بوک محمد مختاری با اعلام این خبر، آدرس محل دفن شهید محمد مختاری و زمان و مکان این مراسم را بدین ترتیب اعلام کرده است:

بهشت زهرا، قطعه‌ی ۲۴۹، ردیف ۸۳، شماره‌ی ۶

جمعه ۵ فروردین، ساعت ۱۵ (۳ بعدازظهر

تطمیع و تهدید خانواده شهید صانع ژاله

پدر شهید ۲۵ بهمن بعد از شهادت پسرش حق السکوت ۷۵ ملیونی بسیج را رد کرده است.

گزارشهای رسیده به «میزان خبر» حاکی از آن است که دو تن از مسئولین بسیج غرب کشور، بعد از شهادت صانع ژاله در تظاهرات ۲۵ بهمن، ۷۵ ملیون پول نقد برای پدر شهید صانع ژاله می‌برند، که این پدر از قبول آن خودداری می‌کند.

این اتفاق در زمانی روی داده است که برادر بزرگ‌تر صانع ژاله توسط نهادهای امنیتی بازداشت و در زندان به سر می‌برده است

صانع ژاله دانشجوی تئا‌تر دانشگاه هنر در روز ۲۵ بهمن در تهران به ضرب گلوله مستقیم نیروهای شبه نظامی به شهادت رسید و قانع ژاله پس از ادعای رسانه‌های حکومتی مبنی بر بسیجی بودن برادرش در مصاحبه با رسانه‌ها به تکذیب این موضوع پرداخت و به همین علت بازداشت شد.

بنا به این گزارش پس از رد رشوه ۷۵ ملیون تومانی، مسئولین بسیجی به تهدید این پدر پرداختند و از سرنوشت مشابه برادر بزرگ‌تر با صانع ژاله ابراز نگرانی کردند که در جواب پدر صانع ژاله می‌گوید: یک پسرم در راهی که فکر می‌کرد درست است کشته شد و پسر دیگرم هم کاری را کرده که اعتقاد دارد درست است و هر هزینه‌ای را هم می‌پردازد.

خانواده‌های شهیدان راهپیمایی‌های اعتراضی بعد از خرداد ۸۸ تحت فشارهای شدید نیروهای امنیتی قرار گرفتند تا به تکذیب خبر شهادت در تظاهرات بپردازند یا در مصاحبه‌هایی فرزندان و عزیزان خود را از حامیان حکومت جلوه دهند وعلیه رهبران جنبش سبز اظهار نظر کنند. در همین راستا سایت‌ها و خبرگزاری‌های نزدیک به حاکمیت بار‌ها به جعل مصاحبه از این خانواده‌ها پرداخته‌اند که با تکذیب ایشان روبرو شده است.

Monday, March 21, 2011

گزارش پزشکی قانونی در باره علت قتل بهنود رمضانی


گزارش پزشکی قانونی در باره علت قتل بهنود رمضانی: ضربات متعدد شی سخت به سر (جمجمه)
by Freedom Messenger - Ghasedane Azadi on Monday, 21 March 2011 at 15:22

آژانس ايران خبـــــــــــــر: علت قتل بهنود رمضاني: ضربات متعدد شی سخت به سر (جمجمه)مطابق گزارشهای منتشره در رسانه های مجازی، روز ۲۶ اسفند، خانواده بهنود رمضانی که در آخرین ساعت شب چهارشنبه سوری توسط مزدوران بسیجی به شهادت رسیده بود، پیکر بی جان وی را از پزشک قانونی تحویل گرفته و برای تشیع جنازه و دفن او به روستای قراخیل از توابع شهرستان قائمشهر منتقل کردند.

مطابق این گزارش، پزشکی قانونی بر خلاف خواسته نیروهای سرکوبگر و فشار جهت وارونه نشان دادن علت قتل، علت قتل را به شرح اعلام کرده است: مرگ بر اثر ضربات متعدد شی سخت یه سر (جمجمه)

بهنود رمضانی در جریان قیام قهرمانانه مردم در مراسم چهارشنبه سوری، در منطقه نارمک تهران هدف یورش وحشیانه مزدوران سرکوبگر دیکتاتوری آخوندی قرار گرفته بود.

در آخرین ساعات شب چهارشنبه سوری، مزدوران بسیجی و لباس شخصی بهنود رمضانی را که در این حرکت اعتراضی شرکت داشت، شناسایی کرده و در منطقه یی خلوت به او یورش برده و به طرز وحشیانه یی مورد ضرب و شتم قرار می دهند. همین گزارش حاکی است، بهنود رمضانی با آمبولانس به اورژانس منتقل می شود. اما ساعاتی بعد براثر شدت ضربات وارده جان می سپارد.

بنا به همین گزارش، متعاقبا مزدوران سرکوبگر رژیم با هدایت و همراهی سرکرده جنایتکار بسیج در منطقه نارمک تلاش کردند وارد بیمارستان شوند، اما پرسنل شریف بیمارستان به ورود مسلحانه این مزدوران اعتراض می کنند.

تبریک عید نوروز به هموطنان و زندانیان سیاسی توسط خانواده شهید راه آزادی علی صارمی

خانواده شهید راه آزادی مردم ایران زنده یاد علی صارمی طی پیامی به هموطنان و زندانیان سیاسی در بند عید نوروز را تبریک گفتند. این پیام جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار گرفته است. متن پیام تبریک نوروزی و قطعه شعری که سروده شده به قرار زیر می باشد:

به نام خدا

تنم گر بسوزی

به تیرم بدوزی

کجا کی توانی

ز قلبم ربایی

تو عشق میان من و میهن من

فرا رسیدن سال نو را به هموطنان عزیز به زندانیان سیاسی در بند در شهر شهر میهن ما و به هموطنان دور از وطن در غربت تبریک عرض می کنیم و بهاری را آرزو می کنیم که عزیزانمان بر سر سفره های بی ریای آریایی مان حاضر باشند و جای شهدایمان را سبز کنند.

شهدایی که با جان و خونشان ایرانمان را محافظت کردند و ما را وارث آن قرار دادند .

باشد که دلهایمان را آکندۀ یادشان کنیم و قدمهایمان را استوار در راهشان،

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

هر چه کردم که بپرسم سبب درد فراق

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود

سروده ای از این خانواد

به خاطر اشک های داغ کودکی ام

نه پدر دست از مبارزه برداشت نه جلاد توبه کرد

به خاطر سینه سوزش

نه صیاد تیرش را شکست نه پرنده ترک پرواز کرد

دنیا مسیرش را طی می کند پوینده راهش را می پوید

و زن منتظر ، چشمانش نمی خندد

اطرافیان در چاده ای تنگاتنگ

روبه روی زن می روند و می آیند و

می گویند بخند افتخار کن سیاه نپوش

او زنده است

نشانه هایش را ببین

با انگشت آن جوان را نشان می دهند

که روی دیوار

آه چه شجاعتی

انگار عکسی را از منصبش حفر کرده اند

صبح روز بعد روزنامه ای می خرم

آن دل شجاع به اتهام توهین به کاغذ اعدام شد

یکی با سر انگشتش دارد جوانی را نشانم می دهد

ببین اعدام نشده آنجاست

دارد شعار می دهد

اما حس می کنم جایش در دلم خالیست

جایش خالیست

از پای چوبه دار نامی را زمزمه می کند

نگاه می کنم ببینم قرار است

جلاد روی صندلی بایستد یا جلال

اما ما مردم می گوییم هیپچ کدام

بیایید طناب بیگناه دار را

روی صندلی بنشانیم

اگر چلاد بگذارد

و اگر طناب دار وسیله ای برای رهایی حکومت نباشد



خانواده شهید راه آزادی مردم ایران علی صارمی

تبریک عید نوروز به هموطنان و زندانیان سیاسی توسط خانواده شهید راه آزادی علی صارمی

خانواده شهید راه آزادی مردم ایران زنده یاد علی صارمی طی پیامی به هموطنان و زندانیان سیاسی در بند عید نوروز را تبریک گفتند. این پیام جهت انتشار در اختیار "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" قرار گرفته است. متن پیام تبریک نوروزی و قطعه شعری که سروده شده به قرار زیر می باشد:

به نام خدا

تنم گر بسوزی

به تیرم بدوزی

کجا کی توانی

ز قلبم ربایی

تو عشق میان من و میهن من

فرا رسیدن سال نو را به هموطنان عزیز به زندانیان سیاسی در بند در شهر شهر میهن ما و به هموطنان دور از وطن در غربت تبریک عرض می کنیم و بهاری را آرزو می کنیم که عزیزانمان بر سر سفره های بی ریای آریایی مان حاضر باشند و جای شهدایمان را سبز کنند.

شهدایی که با جان و خونشان ایرانمان را محافظت کردند و ما را وارث آن قرار دادند .

باشد که دلهایمان را آکندۀ یادشان کنیم و قدمهایمان را استوار در راهشان،

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز

چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

هر چه کردم که بپرسم سبب درد فراق

مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود

سروده ای از این خانواد

به خاطر اشک های داغ کودکی ام

نه پدر دست از مبارزه برداشت نه جلاد توبه کرد

به خاطر سینه سوزش

نه صیاد تیرش را شکست نه پرنده ترک پرواز کرد

دنیا مسیرش را طی می کند پوینده راهش را می پوید

و زن منتظر ، چشمانش نمی خندد

اطرافیان در چاده ای تنگاتنگ

روبه روی زن می روند و می آیند و

می گویند بخند افتخار کن سیاه نپوش

او زنده است

نشانه هایش را ببین

با انگشت آن جوان را نشان می دهند

که روی دیوار

آه چه شجاعتی

انگار عکسی را از منصبش حفر کرده اند

صبح روز بعد روزنامه ای می خرم

آن دل شجاع به اتهام توهین به کاغذ اعدام شد

یکی با سر انگشتش دارد جوانی را نشانم می دهد

ببین اعدام نشده آنجاست

دارد شعار می دهد

اما حس می کنم جایش در دلم خالیست

جایش خالیست

از پای چوبه دار نامی را زمزمه می کند

نگاه می کنم ببینم قرار است

جلاد روی صندلی بایستد یا جلال

اما ما مردم می گوییم هیپچ کدام

بیایید طناب بیگناه دار را

روی صندلی بنشانیم

اگر چلاد بگذارد

و اگر طناب دار وسیله ای برای رهایی حکومت نباشد



خانواده شهید راه آزادی مردم ایران علی صارمی

Saturday, March 19, 2011

اشک های نوروزی خانواد ه ها در گلستان خاوران

کانون زندانیان سیاسی ایران (در تبعید) با انتشار اطلاعیه ای خبر از ممانعت نیروهای نظامی مستقر در خاوران از گردهمایی خانواد ه ها و بسستگان کشته شدگان سال 67 شده است. در این اطلاعیه آمده است که ساعات اولیه روز پنجشنبه 26 اسفند خانواده ها متوجه حضور صدها مامور امنیتی می شوند که محوطه خاوران را به محاصره خود در آورده و با بستن راه های ورودی با این گورستان، مانع از ورود خانواده ها شده بودند. همچنین یکی از مادرانی در حالی که گلی در دست داشته؛ مورد ضرب و شتم واقع شده است. همچنین تدابیر شدیدی برای جلوگیری از تجمع بر مزار ندا آقا سلطان و سهراب اعرابی اتخاد شد ه بود.

خانواده و بستگان کشته شدگان و قتل عام تابستان 1367 هرساله ایام نوروزی را در خاوران برگزار می کنند و با اشک های نوروزی سنگ های ویران شده مزار ها ی دسته جمعی عزیزانشان را می شویند.

تداوم بازداشت سيد علي صابری، دانشجوی شكنجه شده در كهريزك، علی رغم صدور قرار وثيقه

سيد علي صابري دانشجوي دانشگاه بهار مشهد علي رغم صدور قرار وثيقه و توديع آن توسط خانواده اش همچنان در بازداشتگاه اطلاعات مشهد زنداني ميباشد.



به گزارش دانشجو نيوز بازپرس پرونده علي صابري در مشهد قرار بازداشت را به قرار وثيقه تغيير داده است و خانواده اين دانشجوي شمالي با حضور در مشهد وثيقه وي را توديع كرده اند. با اين حال مسئولان اداره اطلاعات شهر مشهد تاكنون از آزادي اين فعال دانشجويي جلوگيري كرده اند.

بنابر این گزارش، علي صابري روز 30 بهمن گذشته در حاليكه در كلاس درس در دانشگاه بهار مشهد حضور داشت با هماهنگي مسئولان دانشگاه و ماموران اداره اطلاعات مشهد در اقدامي نادر و خلاف قانون، درون دانشگاه بازداشت شد.

شایان ذکر است، علي صابري پيش از اين و در پي اعتراضات مردمي به كودتا سال 88 در تهران بازداشت و به بازداشتگاه كهريزك منتقل شده بود. آقاي صابري كه در اين بازداشتگاه مورد آزار و شكنجه واقع شده است، از شاكيان پرونده معروف بازداشتگاه كهريزك ميباشد .

علي صابري از اعضاي ستاد دانشجويي مهندس موسوي در انتخابات سال 88 در شهر مشهد بوده است.

تداوم بازداشت سيد علي صابری، دانشجوی شكنجه شده در كهريزك، علی رغم صدور قرار وثيقه

سيد علي صابري دانشجوي دانشگاه بهار مشهد علي رغم صدور قرار وثيقه و توديع آن توسط خانواده اش همچنان در بازداشتگاه اطلاعات مشهد زنداني ميباشد.



به گزارش دانشجو نيوز بازپرس پرونده علي صابري در مشهد قرار بازداشت را به قرار وثيقه تغيير داده است و خانواده اين دانشجوي شمالي با حضور در مشهد وثيقه وي را توديع كرده اند. با اين حال مسئولان اداره اطلاعات شهر مشهد تاكنون از آزادي اين فعال دانشجويي جلوگيري كرده اند.

بنابر این گزارش، علي صابري روز 30 بهمن گذشته در حاليكه در كلاس درس در دانشگاه بهار مشهد حضور داشت با هماهنگي مسئولان دانشگاه و ماموران اداره اطلاعات مشهد در اقدامي نادر و خلاف قانون، درون دانشگاه بازداشت شد.

شایان ذکر است، علي صابري پيش از اين و در پي اعتراضات مردمي به كودتا سال 88 در تهران بازداشت و به بازداشتگاه كهريزك منتقل شده بود. آقاي صابري كه در اين بازداشتگاه مورد آزار و شكنجه واقع شده است، از شاكيان پرونده معروف بازداشتگاه كهريزك ميباشد .

علي صابري از اعضاي ستاد دانشجويي مهندس موسوي در انتخابات سال 88 در شهر مشهد بوده است.

Friday, March 11, 2011

اجرای حکم شلاق علیه یک زندانی محکوم به اعدام


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" روز گذشته زندانی صلاح الدین جعفری به اجرای احکام دادگاه انقلاب تهران برده شد و حکم قرون وسطایی و ضدبشری 74 ضربه شلاق در مورد وی به اجرا گذاشته شد.

روز پنجشنبه 19 اسفند ماه زندانی صلاح الدین جعفری 30 ساله به اجرای احکام دادگاه انقلاب تهران برده شد و حکم ضدبشری و قرون وسطایی 74 ضربه شلاق علیه او به اجرا گذاشته شد. در اثر این ضربات پشت او خون آلود و کبود شده بود او از درد شدید این عمل شنیع و ضد بشری مأمورین ولی فقیه سخت در رنج است . این زندانی از سال 1383 در سالن 3 بند 1 زندان گوهردشت کرج بسر می برد و به دلیل درگیر شدن با نیروهای انتظامی به اتهام محاربه و اقدام علیه امنیت به دو بار اعدام محکوم شده است .

به اجرا در آوردن حکم قرون وسطایی شلاق به منزلۀ این است که به زودی حکم جنایتکارانه و ضدبشری اعدام این زندانی به اجرا در خواهد آمد.

گزارشهایی موکد از زندان های مختلف حاکی از آن است که صادق لاریجانی یکی ازجنایتکاران علیه بشریت و منصوب ولی فقیه در قوۀ قضاییه در حال آماده سازی برای اجرای موج جدید اعدام ها بعد از پایان تعطیلات نوروز می باشد.ولی فقیه علی خامنه ای وقتی که با اعتراضات آزادیخواهانه و حق طلبانۀ مردم ایران مواجه می شود برای خاموش کردن اعتراضات مردمی و ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه به اعدام های گسترده روی می آورد.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، نسبت به آماده سازیها برای اجرای گسترده احکام اعدام پس از تعطیلات عید نوروز هشدار می دهد و از دبیر کل ، کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عملی و فوری برای متوقف کردن موج جدید اعدام ها توسط رژیم ولی فقیه علی خامنه ای که قرار است بعد از تعطیلات عید نوروز در ایران به اجرا گذاشته شود، می باشد .

20 اسفند 1389 برابر با 11 مارس 2011

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

Tuesday, March 8, 2011

یورش نیروهای سرکوبگر به تعدادی از مادران پارک لاله

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" یورش وحشیانۀ نیروهای سرکوبگر ولی فقیه به تعدادی از مادران عزادار در چهار راه امیر آباد و مورد اهانت و تحت تعقیب قرار دادن آنها برای مسافتهای طولانی.

روز سه شنبه 17 اسفند ماه حوالی ساعت 16:30 تعدادی از حامیان مادران پارک لاله (عزادار ) در حال نزدیک شدن به چهار راه امیر آباد بودند که نیروهای سرکوبگر بسیج با باتون به سوی آنها یورش بردند و در حالی که با باتون یکی از حامیان مادران عزادار را تهدید به ضرب و شتم می کردند اقدام به اهانت به آنها نمودند . بسیجیها که سن آنها بین 14 الی 16 سال بود به مدت طولانی به تعقیب یکی از مادران پارک لاله پرداختند.

از طرفی دیگر محل اعلام شده توسط مادران پارک لاله مملو از نیروهای سرکوبگر بود و به هر کسی که مظنون می شدند به سوی او یورش می بردند. نیروهای سرکوبگربه مادرانی که بصورت 2 الی 3 نفره بودند و با همدیگر حرکت می کردند یورش می بردند و آنها را پراکنده می کردند . به هیچ کس اجازه ایستادن حتی برای چند لحظه را نمی دادند.مادران پارک لاله برای مدت طولانی در آن محل سعی داشتند تا مراسم اعتراضی و گرامیداشت روز چهانی زن را برگزار کنند ولی حضور گسترده نیروهای سرکوبگر و برخوردهای وحشیانۀ آنها امکان هر حرکتی را از آنها گرفته بود.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

17 اسفند 1389 برابر با 08 مارس 2011

یورش نیروهای سرکوبگر به تعدادی از مادران پارک لاله

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" یورش وحشیانۀ نیروهای سرکوبگر ولی فقیه به تعدادی از مادران عزادار در چهار راه امیر آباد و مورد اهانت و تحت تعقیب قرار دادن آنها برای مسافتهای طولانی.

روز سه شنبه 17 اسفند ماه حوالی ساعت 16:30 تعدادی از حامیان مادران پارک لاله (عزادار ) در حال نزدیک شدن به چهار راه امیر آباد بودند که نیروهای سرکوبگر بسیج با باتون به سوی آنها یورش بردند و در حالی که با باتون یکی از حامیان مادران عزادار را تهدید به ضرب و شتم می کردند اقدام به اهانت به آنها نمودند . بسیجیها که سن آنها بین 14 الی 16 سال بود به مدت طولانی به تعقیب یکی از مادران پارک لاله پرداختند.

از طرفی دیگر محل اعلام شده توسط مادران پارک لاله مملو از نیروهای سرکوبگر بود و به هر کسی که مظنون می شدند به سوی او یورش می بردند. نیروهای سرکوبگربه مادرانی که بصورت 2 الی 3 نفره بودند و با همدیگر حرکت می کردند یورش می بردند و آنها را پراکنده می کردند . به هیچ کس اجازه ایستادن حتی برای چند لحظه را نمی دادند.مادران پارک لاله برای مدت طولانی در آن محل سعی داشتند تا مراسم اعتراضی و گرامیداشت روز چهانی زن را برگزار کنند ولی حضور گسترده نیروهای سرکوبگر و برخوردهای وحشیانۀ آنها امکان هر حرکتی را از آنها گرفته بود.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

17 اسفند 1389 برابر با 08 مارس 2011

روز جهانی زن

شکی نیست که روز 8 مارس به عنوان روز زن، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود.



امروز صدسال از اعلام روز 8 مارس به عنوان روز جهانی زن، میگذرد. در این صدسال گروههای مختلفی از زنان در نقاط مختلف جهان با توجه به شرایط تاریخی/ جغرافیایی و نیز شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سنتی، دینی و ... خود فعالیتهای تئوریک و پراگماتیستیِ بسیاری را در مورد حقوق حقۀ انسانی زن و برابری عادلانۀ آن با مردان انجام دادهاند که بعضاً از آنها تحت عنوان موجهای اول و دوم و سوم و... فمینیسم و امثال آن یاد میشود. از اینکه ظاهراً خاستگاه این فعالیتها غرب شناخته و تثبیت شده است، تاثیری در اصل موضوع که حقوق برابر انسانها، که یکی از مهمترین مطالبات زنان و مردان روشنفکر در همۀ جهان بوده و هنوز هم هست، ندارد.





در ایران نیز، گرچه نه همزمان با دیگر کشورهای غربی و نه آنگونه سازمانیافته و منسجم، اما از همان دوران آغاز جنبش مشروطیت، زنان که از پیش از آن نیز نمونههای «درحد زمانخود» تحصیلکرده در میانشان یافت میشد، با تلاش و کوششهای فرهنگی مانند تاسیس مدارس دخترانه و انتشار نشریات زنانه و... حضور فیزیکی و اندیشواری فعال و موثر خود در سطح جامعۀ ایران را، به ویژه از لحاظ کیفی (اگر نه کمّیِ قابل ملاحظه) نشان دادند. آنچه قیام زنان ایران را که بعدها «جنبش زنان» خوانده شد، ن توانست همزمان با دیگر قیامهای زنان در غرب، با آنان همسرعت سازد ویژگیهای تاریخی، سنتی، مذهبی موجود در ایران بود که در زیرمجموعه قوانین دین اسلام و دستورات فقه ایستای آن زمان تعریف میشد. به عبارتی دیگر، از همان آغاز که زنان ایرانی برای احقاق حقوق حقۀ عادلانه و برابر خود با مردان در جامعه اقدام به کنشگری میکردند، با قوانین فقهی موجود در آن دوران روبرو شدند که این قوانین فقهی داعیه تفسیر و تاویل آیات قرآن و سنت پیامبر را داشت، قوانینی که اگر در هر برهۀ از زمان و در بخشی از مکان روزآمد شود، حقوق عادلانه و برابر زنان مسلمان استیفا میشود. این قوانین فقهی که منبع قانونگزاری در ایران بود بعدها نیز تا دوران سلطنت پهلویها در ایران حاکم بود و به اجرا در میآمد.

از زاویۀ دیگر اگر بنگریم میبینیم که اساساً بازیابی و کنشگریِ برای حقوق برابر و عادلانه زنان، بهطور جدی در دستور کار هیچیک از دولتهای مشروطه به این سو نبود. گرچه در دوران رضاشاه کشف حجاب صورت گرفت و در دوران محمدرضاشاه نیز – به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 32 و پس از باصطلاح انقلاب شاه و مردم در بهمن 42 شاه حق رای به زنان اعطا کرد، اما هیچیک از این امور به گونۀ آگاهانه و خودجوش از سوی زنان معمولی صورت نمیگرفت. آزادی زنان در دوران محمدرضاشاه، که آزادی فرمایشی و اعطایی بود، هم از سوی زنان الیت و هم برای زنان الیت تبلیغ و اعمال میشد و اعطایی فرمایشی بود. در این میان زنان طبقه متوسط جامعه نه نقشی در کنشگری در آن داشتند و نه این آزادیهای فرمایشی دردی از درد آنان را درمان میکرد.




اگر با کمی تساهل و تسامح و بیغرض و مرض به آسیبشناسی این آزادیبخشی از سوی پهلویها بپردازیم متوجه میشویم که نه کشف حجاب اجباری رضاشاهی توانست زنان ایرانی مسلمان را به خودآگاهی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... برساند و نه مدارس مختلط دخترانه/ پسرانه محمدرضاشاهی توانست حقوق حقۀ زنان را استیفا نماید. حلقۀ مفقودۀ این بهظاهر شکست، عدم بینش و عدم آگاهی جامعۀ روشنفکریِ نسبتاً غربزدۀ آن زمان ایران بود (که متاسفانه هنوز هم بخشی از آن در جامعه امروز ما وجود دارد) که نتوانست یا نخواست! واقعیت شرایط سنتی/ بومی/ تابویی/ اجتماعیِ جامعۀ ایران مسلمان را درک کند. این یکی از ضربههایی بود که - به زعممن - جامعۀ روشنفکری ضد دین ایران هم به زن ایرانی و هم به مرد ایرانی وارد کرد.




من، بههیچ عنوان در اینجا و در این مقاله بنا ندارم دربارۀ روشنفکری ایران حرف بزنم، اما به خود حق میدهم که به روشنفکران و متفکرینی مانند دکتر علیشریعتی که این آگاهی و این هوشیاری را داشتند که جامعۀ ایران را که جامعهای دینی/ سنتی، از پیش از ورود اسلام به آن، بوده است شناخته و بر اساس آن راهکارهای مدنی/ اجتماعی ارایه دادند اشاره کنم. یکی از دلایلی که اسلام توانست در ایران ماندگار شود همین تعلق خاطر دینباوری و دینورزی مردمان ایران بود. مردمانی که به دلیل دینداری و به خاطر آسیبهایی که از موبدان زرتشتی در دوران ساسانیان (مانند موبد کرتیر) دیده بودند، با آغوش باز از اسلام استقبال و در روند زمان و تاریخ آن را «ایرانیزه» کردند و تشیع از آن زاده شد. این را نیز – منصفانه - باید اضافه کنم که این هوشیاری و آگاهی که اکنون به عنوان «نواندیشی دینی» شناخته میشود اگر راه خود را همتراز با نحلههای نوین جامعهشناسی امروز جهان ادامه میداد بدونشک میتوانست به حقوق زنان در چارچوب مولفههای نوین نواندیشی دینی بپردازد.




آسیبشناسی این ناکارآمدی را هم میتوان به زمانی دیگر و هم میتوان به عهدۀ پژوهشگران این نحله واگذاشت، زیرا نه در حوصله این مقاله است و نه در حوزۀ کاری و پژوهشی من.

آنچه هنوز هم باید در صدمین سالگرد 8 مارس که روز جهانی زن نامیده میشود مدّ نظر پژوهشگران و فعالان حوزۀ زنان در ایران باشد، شناخت شرایط تاریخی/ سنتی/ دینی/تابویی/ اجتماعی و ... بخش عظیم زنان ایران است که نه در کلانشهرها، بلکه در اقصا نقاط سرزمین پهناور ایران با باورها و سنتهای سخت «درونیشده»شان میزیند. زنانی که اگر هماکنون حجاب را (فرضاً، حتی با اجبار دین) بخواهند از سرشان بردارند، هرگز تن به آن در نخواهند داد. زنانی که اطاعت بیچون و چرا از شوهر، به دنیا آوردن هرتعداد فرزند که شوهر بخواهد و یا بسیار بسیار مسایل نظیر این را، نه تنها وظیفۀ خود بلکه حقی دینی و خدایی برای مرد، پدر، شوهر، برادر و پسر خود میدانند. این زناناند که بیشترین صدمه را در زندگی میبینند و دلیل آن چیزی نیست مگر «ناآگاهی» از «زن بودنشان» به عنوان انسانی برابر با مرد.

اینجاست که میبایست نواندیشان دینی و آنان که دین را پدیدهای پویا و دینامیک میدانند که در همۀ زمانها و مکانها برای باورمنداناش قابل تفسیر و تاویل روزآمد است، به آگاهی دادن به زن مسلمان ایرانی، آنان را با متن کتاب دینیشان «قرآن» آشنا سازند. این راهکار را باید فعالان حقوق زنان جدی بگیرند. در غیر اینصورت باز هم شاهد همسرکشی (چه زنکشی و چه شوهرکشی، که در این دو دهه میزان آن، بنا به اخبار روزنامهها، سایتهای خبری و گزارشهای مسئولان و دستاندرکاران) به حد فرایندهای بالا رفتهاست و نه تنها کم نشده و از بین نخواهد رفت، بلکه سیر صعودی طی خواهد کرد، خواهیم بود.




شکی نیست که روز 8 مارس که سازمان ملل متحد نیز به عنوان روز زن در جهان میشناسد، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود. ما در این بخش از جهان باید به مسایل و مشکلات «بومی» خود نظر داشته باشیم و باید بتوانیم معضلاتی را که به نام قوانین سنتی یا دینی یا فقهی مانع احقاق حقوق عادلانه و برابر انسانی «زن» در شرق و کشورهای اسلامی میشود با آگاهی و منطق و بهرهگیری از علوم جدید دنیای جدید حل و اینهمه تضادهایی را که دست و پاگیرمان شده است برطرف سازیم.

همانگونه که تریبون برای زنان و مردان ایرانی بسیاری باز است که بگویند: «بر اساس مستندات تاریخی هیچ شواهدی مبنی بر اینکه اسلام موجبارتقاء جایگاه زن باشد، نداریم؛ در حالیکه در مقابل با مجموعهای از دستوراتاسلامی مواجهایم که به نابرابری جنسیتی به نفع مرد مشروعیت می­بخشد.» برای نواندیشان دینی نیز – به ویژه در حوزۀ حقوق زن در قرآن – امکان این باشد تا بتوانند با یاری از تفسیر و تاویل و نیز علم هرمنوتیک این داعیۀ (اگر نگویم با غرض و مرض، باید بگویم داعیه بیاطلاعی از درک و مفهوم و معنای نص کتاب قرآن و عدم توجه به آیههای همزمانی و روزآمدن کردن آیههای درزمانی آن) بیانصافانه را که شنیدناش از سوی پژوهشگران جای شگفتی دارد، رد کنند. در عینحال باید اضافه کنم که این داعیه را نیز که «سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی در نهایت به رهایی زن خواهدانجامید.» به چالش بگیریم و از گویندگاناش (که شمولشان زنان و مردان هستند) بپرسیم: آیا در جوامع به قول آنان سکولار دیگر، مشکل زنان حل شده است و آنان به رهایی رسیدهاند؟ اگر آری پس اینهمه نحلههای فمینیستی در جهان به چه کار میآیند و برای چه اینهمه کوشش میکنند؟ و اینهمه ظلم و ستمی که در همه جهان هر روز و شب بر زنان میشود ریشه در کجا دارد؟


من ورود مردان را به حوزۀ احقاق حقوق زنان مثبت میبینم، اما همیشه بر این باورم که، چه زنان و چه مردان مدافع حقوق زنان (زنان و مردان فمینیست) میبایست برای ورود به این حوزه، گفتمان مردمحور و مذکراندیش را حذف و توانانی ورود به «گفتمان دو جنسه» و یا «گفتمان فراجنسی» را داشته باشند. زنان در نظام مذکراندیش، مذکرمحور و با ادبیات و فلسفه مذکر حقوقشان تضییع شده است. بنابراین با دیتاهای «گفتمان مذکر» حقوق زن در جهان استیفا نمیشود.

قرآن آفرینش انسان را از نفسی واحده میداند و این نشاندهندۀ برابری انسانی زن و مرد است و در عین حال و با تاکید بر اینکه انسان را از مرد و زن آفریده است و ... میگوید که گرامیترینِ آنان کسی است که باتقواتر است. در خاتمه باید بگویم که در قرآن (اسلام) در همه جا حقوق «انسانی» زن و مرد برابر است، اگر تفاوتهایی دیده میشود در رابطه با «جنسیت» آنهاست که آنهم برساخته جامعۀ مردسالار است و نه جامعۀ بیطبقۀ توحیدی اسلام و همۀ آن آیهها تذکر است و نه تائید.

روز جهانی زن

شکی نیست که روز 8 مارس به عنوان روز زن، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود.



امروز صدسال از اعلام روز 8 مارس به عنوان روز جهانی زن، میگذرد. در این صدسال گروههای مختلفی از زنان در نقاط مختلف جهان با توجه به شرایط تاریخی/ جغرافیایی و نیز شرایط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، سنتی، دینی و ... خود فعالیتهای تئوریک و پراگماتیستیِ بسیاری را در مورد حقوق حقۀ انسانی زن و برابری عادلانۀ آن با مردان انجام دادهاند که بعضاً از آنها تحت عنوان موجهای اول و دوم و سوم و... فمینیسم و امثال آن یاد میشود. از اینکه ظاهراً خاستگاه این فعالیتها غرب شناخته و تثبیت شده است، تاثیری در اصل موضوع که حقوق برابر انسانها، که یکی از مهمترین مطالبات زنان و مردان روشنفکر در همۀ جهان بوده و هنوز هم هست، ندارد.





در ایران نیز، گرچه نه همزمان با دیگر کشورهای غربی و نه آنگونه سازمانیافته و منسجم، اما از همان دوران آغاز جنبش مشروطیت، زنان که از پیش از آن نیز نمونههای «درحد زمانخود» تحصیلکرده در میانشان یافت میشد، با تلاش و کوششهای فرهنگی مانند تاسیس مدارس دخترانه و انتشار نشریات زنانه و... حضور فیزیکی و اندیشواری فعال و موثر خود در سطح جامعۀ ایران را، به ویژه از لحاظ کیفی (اگر نه کمّیِ قابل ملاحظه) نشان دادند. آنچه قیام زنان ایران را که بعدها «جنبش زنان» خوانده شد، ن توانست همزمان با دیگر قیامهای زنان در غرب، با آنان همسرعت سازد ویژگیهای تاریخی، سنتی، مذهبی موجود در ایران بود که در زیرمجموعه قوانین دین اسلام و دستورات فقه ایستای آن زمان تعریف میشد. به عبارتی دیگر، از همان آغاز که زنان ایرانی برای احقاق حقوق حقۀ عادلانه و برابر خود با مردان در جامعه اقدام به کنشگری میکردند، با قوانین فقهی موجود در آن دوران روبرو شدند که این قوانین فقهی داعیه تفسیر و تاویل آیات قرآن و سنت پیامبر را داشت، قوانینی که اگر در هر برهۀ از زمان و در بخشی از مکان روزآمد شود، حقوق عادلانه و برابر زنان مسلمان استیفا میشود. این قوانین فقهی که منبع قانونگزاری در ایران بود بعدها نیز تا دوران سلطنت پهلویها در ایران حاکم بود و به اجرا در میآمد.

از زاویۀ دیگر اگر بنگریم میبینیم که اساساً بازیابی و کنشگریِ برای حقوق برابر و عادلانه زنان، بهطور جدی در دستور کار هیچیک از دولتهای مشروطه به این سو نبود. گرچه در دوران رضاشاه کشف حجاب صورت گرفت و در دوران محمدرضاشاه نیز – به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 32 و پس از باصطلاح انقلاب شاه و مردم در بهمن 42 شاه حق رای به زنان اعطا کرد، اما هیچیک از این امور به گونۀ آگاهانه و خودجوش از سوی زنان معمولی صورت نمیگرفت. آزادی زنان در دوران محمدرضاشاه، که آزادی فرمایشی و اعطایی بود، هم از سوی زنان الیت و هم برای زنان الیت تبلیغ و اعمال میشد و اعطایی فرمایشی بود. در این میان زنان طبقه متوسط جامعه نه نقشی در کنشگری در آن داشتند و نه این آزادیهای فرمایشی دردی از درد آنان را درمان میکرد.




اگر با کمی تساهل و تسامح و بیغرض و مرض به آسیبشناسی این آزادیبخشی از سوی پهلویها بپردازیم متوجه میشویم که نه کشف حجاب اجباری رضاشاهی توانست زنان ایرانی مسلمان را به خودآگاهی فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... برساند و نه مدارس مختلط دخترانه/ پسرانه محمدرضاشاهی توانست حقوق حقۀ زنان را استیفا نماید. حلقۀ مفقودۀ این بهظاهر شکست، عدم بینش و عدم آگاهی جامعۀ روشنفکریِ نسبتاً غربزدۀ آن زمان ایران بود (که متاسفانه هنوز هم بخشی از آن در جامعه امروز ما وجود دارد) که نتوانست یا نخواست! واقعیت شرایط سنتی/ بومی/ تابویی/ اجتماعیِ جامعۀ ایران مسلمان را درک کند. این یکی از ضربههایی بود که - به زعممن - جامعۀ روشنفکری ضد دین ایران هم به زن ایرانی و هم به مرد ایرانی وارد کرد.




من، بههیچ عنوان در اینجا و در این مقاله بنا ندارم دربارۀ روشنفکری ایران حرف بزنم، اما به خود حق میدهم که به روشنفکران و متفکرینی مانند دکتر علیشریعتی که این آگاهی و این هوشیاری را داشتند که جامعۀ ایران را که جامعهای دینی/ سنتی، از پیش از ورود اسلام به آن، بوده است شناخته و بر اساس آن راهکارهای مدنی/ اجتماعی ارایه دادند اشاره کنم. یکی از دلایلی که اسلام توانست در ایران ماندگار شود همین تعلق خاطر دینباوری و دینورزی مردمان ایران بود. مردمانی که به دلیل دینداری و به خاطر آسیبهایی که از موبدان زرتشتی در دوران ساسانیان (مانند موبد کرتیر) دیده بودند، با آغوش باز از اسلام استقبال و در روند زمان و تاریخ آن را «ایرانیزه» کردند و تشیع از آن زاده شد. این را نیز – منصفانه - باید اضافه کنم که این هوشیاری و آگاهی که اکنون به عنوان «نواندیشی دینی» شناخته میشود اگر راه خود را همتراز با نحلههای نوین جامعهشناسی امروز جهان ادامه میداد بدونشک میتوانست به حقوق زنان در چارچوب مولفههای نوین نواندیشی دینی بپردازد.




آسیبشناسی این ناکارآمدی را هم میتوان به زمانی دیگر و هم میتوان به عهدۀ پژوهشگران این نحله واگذاشت، زیرا نه در حوصله این مقاله است و نه در حوزۀ کاری و پژوهشی من.

آنچه هنوز هم باید در صدمین سالگرد 8 مارس که روز جهانی زن نامیده میشود مدّ نظر پژوهشگران و فعالان حوزۀ زنان در ایران باشد، شناخت شرایط تاریخی/ سنتی/ دینی/تابویی/ اجتماعی و ... بخش عظیم زنان ایران است که نه در کلانشهرها، بلکه در اقصا نقاط سرزمین پهناور ایران با باورها و سنتهای سخت «درونیشده»شان میزیند. زنانی که اگر هماکنون حجاب را (فرضاً، حتی با اجبار دین) بخواهند از سرشان بردارند، هرگز تن به آن در نخواهند داد. زنانی که اطاعت بیچون و چرا از شوهر، به دنیا آوردن هرتعداد فرزند که شوهر بخواهد و یا بسیار بسیار مسایل نظیر این را، نه تنها وظیفۀ خود بلکه حقی دینی و خدایی برای مرد، پدر، شوهر، برادر و پسر خود میدانند. این زناناند که بیشترین صدمه را در زندگی میبینند و دلیل آن چیزی نیست مگر «ناآگاهی» از «زن بودنشان» به عنوان انسانی برابر با مرد.

اینجاست که میبایست نواندیشان دینی و آنان که دین را پدیدهای پویا و دینامیک میدانند که در همۀ زمانها و مکانها برای باورمنداناش قابل تفسیر و تاویل روزآمد است، به آگاهی دادن به زن مسلمان ایرانی، آنان را با متن کتاب دینیشان «قرآن» آشنا سازند. این راهکار را باید فعالان حقوق زنان جدی بگیرند. در غیر اینصورت باز هم شاهد همسرکشی (چه زنکشی و چه شوهرکشی، که در این دو دهه میزان آن، بنا به اخبار روزنامهها، سایتهای خبری و گزارشهای مسئولان و دستاندرکاران) به حد فرایندهای بالا رفتهاست و نه تنها کم نشده و از بین نخواهد رفت، بلکه سیر صعودی طی خواهد کرد، خواهیم بود.




شکی نیست که روز 8 مارس که سازمان ملل متحد نیز به عنوان روز زن در جهان میشناسد، در هر فرهنگی بهگونۀ خودش مفهوم میشود. ما در این بخش از جهان باید به مسایل و مشکلات «بومی» خود نظر داشته باشیم و باید بتوانیم معضلاتی را که به نام قوانین سنتی یا دینی یا فقهی مانع احقاق حقوق عادلانه و برابر انسانی «زن» در شرق و کشورهای اسلامی میشود با آگاهی و منطق و بهرهگیری از علوم جدید دنیای جدید حل و اینهمه تضادهایی را که دست و پاگیرمان شده است برطرف سازیم.

همانگونه که تریبون برای زنان و مردان ایرانی بسیاری باز است که بگویند: «بر اساس مستندات تاریخی هیچ شواهدی مبنی بر اینکه اسلام موجبارتقاء جایگاه زن باشد، نداریم؛ در حالیکه در مقابل با مجموعهای از دستوراتاسلامی مواجهایم که به نابرابری جنسیتی به نفع مرد مشروعیت می­بخشد.» برای نواندیشان دینی نیز – به ویژه در حوزۀ حقوق زن در قرآن – امکان این باشد تا بتوانند با یاری از تفسیر و تاویل و نیز علم هرمنوتیک این داعیۀ (اگر نگویم با غرض و مرض، باید بگویم داعیه بیاطلاعی از درک و مفهوم و معنای نص کتاب قرآن و عدم توجه به آیههای همزمانی و روزآمدن کردن آیههای درزمانی آن) بیانصافانه را که شنیدناش از سوی پژوهشگران جای شگفتی دارد، رد کنند. در عینحال باید اضافه کنم که این داعیه را نیز که «سکولاریزاسیون در جوامع اسلامی در نهایت به رهایی زن خواهدانجامید.» به چالش بگیریم و از گویندگاناش (که شمولشان زنان و مردان هستند) بپرسیم: آیا در جوامع به قول آنان سکولار دیگر، مشکل زنان حل شده است و آنان به رهایی رسیدهاند؟ اگر آری پس اینهمه نحلههای فمینیستی در جهان به چه کار میآیند و برای چه اینهمه کوشش میکنند؟ و اینهمه ظلم و ستمی که در همه جهان هر روز و شب بر زنان میشود ریشه در کجا دارد؟


من ورود مردان را به حوزۀ احقاق حقوق زنان مثبت میبینم، اما همیشه بر این باورم که، چه زنان و چه مردان مدافع حقوق زنان (زنان و مردان فمینیست) میبایست برای ورود به این حوزه، گفتمان مردمحور و مذکراندیش را حذف و توانانی ورود به «گفتمان دو جنسه» و یا «گفتمان فراجنسی» را داشته باشند. زنان در نظام مذکراندیش، مذکرمحور و با ادبیات و فلسفه مذکر حقوقشان تضییع شده است. بنابراین با دیتاهای «گفتمان مذکر» حقوق زن در جهان استیفا نمیشود.

قرآن آفرینش انسان را از نفسی واحده میداند و این نشاندهندۀ برابری انسانی زن و مرد است و در عین حال و با تاکید بر اینکه انسان را از مرد و زن آفریده است و ... میگوید که گرامیترینِ آنان کسی است که باتقواتر است. در خاتمه باید بگویم که در قرآن (اسلام) در همه جا حقوق «انسانی» زن و مرد برابر است، اگر تفاوتهایی دیده میشود در رابطه با «جنسیت» آنهاست که آنهم برساخته جامعۀ مردسالار است و نه جامعۀ بیطبقۀ توحیدی اسلام و همۀ آن آیهها تذکر است و نه تائید.

Friday, March 4, 2011

فخرالسادات محتشمی پور در بند سپاه

فخرالسادات محتشمی پور، عضو جبهه مشارکت و همسر مصطفی تاج زاده که روز 10 اسفند بازداشت شده در بند 2 الف سپاه به سر می برد.به خانواده وی گفته شده تا پایان بازجویی ها، او اجازه تماس تلفنی ندارد.

بازداشت خانم محتشمی پور در حالی صورت گرفته که بیش از 20 ماه است مصطفی تاج زاده در بازداشت به سر می برد و فشارها بر خانواده او به دلیل انتشار نامه ها و مقالات تاج زاده فزونی گرفته. گزارش ها نیز از وضعیت جسمانی نامساعد آقای تاج زاده حکایت دارد که همچنان در بند قرنطینه به سر می برد و در آخرین دیدار با خانواده اش، رفتار او به گونه ای بوده که نگرانی های شدید خانواده را برانگیخته است.

فخرالسادات محتشمی پور در وبلاگ شخصی اش "روزنه" که تاکنون 4 بار فیلتر و مسدود شده به افشاگری درباره رفتارهای صورت گرفته با زندانیان و خانواده های آنها می پرداخت. او در نامه هایی به دادستان و مقامات قضایی در خصوص وضعیت همسرش اطلاع رسانی میکرد.

علی طباطبایی ، داماد خانم محتشمی پور در مصاحبه با روز درباره نحوه بازداشت اومی گوید: روز ده اسفند، خانم محتشمی پور به جلسه قرآن که هر هفته در منزل زندانیان سیاسی برگزار می شود رفته بود و ساعت 6:30 از این جلسه خارج و حدود ساعت 8:30 بازداشت شده. ما از محلی که او را بازداشت کرده اند بی اطلاع ایم چون او تنها بوده است.

به گفته او، خانم محتشمی پور در هنگام بازداشت، شماره تلفن دخترش را گرفته و موبایل را نگه داشته و دختر او شنیده که ماموران می گویند باید تو را ببریم و بازداشت هستی و او در پاسخ می گفته چرا؟ مگر من چه کرده ام؟

آقای طباطبایی می گوید: در پی گیری هایی که خانواده انجام داده اند گفته شده خانم محتشمی پور در بند 2 الف سپاه است و تا زمانی که بازجویی های او تمام نشود اجازه تماس با خانواده را ندارد.

خانواده خانم محتشمی پور از دلیل بازداشت و نهادی که این فعال سیاسی را بازداشت کرده اطلاعی ندارند اما احتمال میدهند بازداشت او به احتمال زیاد برای فشار بیشتر بر مصطفی تاج زاده و جلوگیری از انتشار نامه ها و بیانیه های وی صورت گرفته باشد.

علی طباطبایی در این زمینه به تهدید های قبلی خانواده آقای تاج زاده اشاره می کند و می گوید: هفته گذشته سه سرباز اوین را بازداشت کرده اند و فشارهایی نیز بر برخی نزدیکان ما که گمان میکنند واسطه انتقال نامه ها و مقالات آقای تاج زاده به بیرون هستند وارد کرده اند. از طرفی به خانم محتشمی پور هم خیلی فشار می آوردند، حتی تا تطمیع و تهدید هم پیش رفتند و گفته بودند اگر چیزی ننویسی و ساکت باشی اجازه ملاقات می دهیم؛ دیده بودند تاثیری ندارد تهدید به بازداشت کرده بودند.

او می افزاید: اکنون فکر میکنیم از این موقعیت استفاده کرده اند تا بگویند خانم محتشمی پور در تجمع غیر قانونی شرکت کرده و به همین دلیلی او را بازداشت کردیم و ...

آقای طباطبایی سپس به بازداشت دختر مصطفی تاج زاده و ادعای برگزاری پارتی مختلط در منزل این فعال سیاسی در هفته های گذشته از سوی رسانه های حکومتی اشاره می کند و می افزاید: فاطمه را دو شب بازداشت و آن ادعای پارتی را مطرح کردند برای اینکه آقا مصطفی را بشکنند؛ الان بازداشت خانم محتشمی پور هم در همان راستا است. مقاله ها و نامه های آقا مصطفی گویا خیلی آقایان را اذیت میکند.

از او درباره ادعاهای مطرح شده از سوی رسانه های حکومتی درباره پارتی مختلط در منزل مصطفی تاج زاده می پرسم؛ توضیح میدهد: سالگرد ازدواج آقا مصطفی و خانم محتشمی پور بود. فاطمه با چند تن از دوستان نزدیک خانوادگی سفارش کیک میدهند و دور هم جمع می شوند تا خانم محتشمی پوررا سورپرایز کنند. تلفن خانه همیشه شنود است و آقایان فکر میکنند می توانند سناریو بچینند و اجرا کنند. می ریزند توی خانه وخودشان شوکه می شوند وقتی می بینند خبری نیست و چند خانواده مذهبی دور هم هستند اما با اینحال بازداشت می کنند و به منکرات می برند.

او می افزاید: حکمی نشان نمی دهند و وقتی همسایه ها اعتراض میکنند از توی ماشین فردی می آید و می گوید نماینده دادستان است. بعد هم حکمی نشان میدهند که تاریخ آن مربوط به دو سه روز قبل بوده.

به گفته او، کاغذهایی آورده بودند که روی آنها نوشته شده بود "پارتی مختلط خونه مصطفی تاج زاده" و قصد داشتند گردن بچه ها بیندازند و از آنها عکس بگیرند که تیرشان به سنگ خورده بود. بعد هم نقاشی های فاطمه را از دیوار خانه جمع کرده و با خود برده بودند که باید نشان دهیم تاج زاده چه خانواده فاسدی دارد و ... در پرونده هم به دروغ نوشته بودند 53 بطری مشروب کشف کرده اند و ...

آقای طباطبایی می گوید: دو شب فاطمه را نگهداشتند و بعد آزاد کردند و این سناریو شان نقش بر آب شد. حالا هم خانم محتشمی پور را برده اند.

از آقای طباطبایی درباره وضعیت مصطفی تاج زاده می پرسم. هفته گذشته خانم محتشمی پور و دخترش موفق به ملاقات با او شده بودند.

داماد آقای تاج زاده می گوید: آقا مصطفی همچنان در قرنطینه است و تا هفته پیش هم اجازه ملاقات نداشتند اما هفته قبل خانواده با او ملاقات کردند.اما بعد از اینکه آقا مصطفی را دیدند نگرانی خانواده شدیدتر شد چون از نظر جسمانی وضعیت ایشان خیلی بد بوده و علیرغم توصیه و خواسته پزشک برای "ام آر آی" از گردن و کمر آقا مصطفی تاکنون امکان و اجازه آن را نداده اند. احساس خانواده هم این بوده که شدیدا تحت فشار است و همین مساله باعث نگرانی شدید خانم محتشمی پور و دختر آقای تاج زاده شده بود.

علی طباطبایی می گوید رفتار آقای تاج زاده طوری بوده که خانواده به شدت نگران وضعیت او شده اند و نمیدانند او اکنون در چه شرایطی است و چه فشارهایی بر او وارد می کنند.

مصطفی تاج زاده پیش از این به اتفاق محمد نوری زاد در بند قرنطینه به سر می برد و اکنون با فرد دیگری در یک سلول است. این در حالیست که او در حال گذراندن حکم محکومیت خود است و طبق قانون و براساس آئین نامه زندان ها باید به بند عمومی منتقل شود.

آقای طباطبایی می گوید: میخواهند اسم انفرادی نباشد و نگویند در انفرادی است؛ گفته اند فردی را پیش او برده اند و تنها نیست، خانم محتشمی پور هم از آقا مصطفی پرسیده بود که این فرد کیست. آقا مصطفی تنها پاسخ داده بود: "خدا شفایش بدهد" و هیچ توضیح دیگری نداده بود.

به بچه بسیجی ها

مبارزه مردم ایران به نتیجه خواهدرسید. در این پیروزی هیچ شکی نیست. دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. اما از همین امروز باید به مردمانی بیاندیشیم که اگرچه در این نبرد، آبدیده خواهند شد لیک زخم هایی خواهند داشت بس کاری که تا ابد بر پیکره میهن ما خواهد ماند. زخم هایی که نه تنها مخالفان حکومت که همراهان حکومت نیز آن را با خود تا خلوت ترین گوشه های ذهن و روح شان خواهند برد. و در این میان یکی از بدترین زخم ها را، نوجوانان ریش درنیامده میهن مان تجربه خواهند کرد که با چفیه ای بر گردن و چماقی در دست، به میانه شان آورده اند تا دست به روی مادران و خواهران شان بالا برند و هراس و خشونت را همزمان بیازمایند. خطابم به اینان است و در این مقال دلنگرانیم بابت آنان. بچه بسیجی ها.

کسی از تهران روی خط است؛ می نویسد: جنگ و گریز بود. با دختر و پسر جوانم دست در دست می دویدیم؛ سینه به سینه شدیم با یک بسیجی چهارده پانزده ساله. چماق را بالا برده بود واز ته دل داد می کشید. انگار بچه خودم بود. رنگ به رو نداشت. گفتم:پسرم چرا می زنی؟ چه کسی را می زنی؟ دستش را پایین آورد؛ لحظه ای به من نگاه کرد و ناگهان ترس عالم ریخت به صورتش. می دانم آن لحظه مادرش را می خواست. بعد پاگذاشت به فرار. دنبالش رفتم که بگویم نترس. او اما می دوید و فریاد می زد. ما ایستادیم. او رسید به جمعی از ماموران که از رو به رو می آمدند. با ماسک و باطوم. پسرک بین ما بود و ماموران؛ دوید به سمت آنان. خودش را انداخت بغل یکی از ماموران. گریه می کرد و داد می زد:من بسیجی هستم. من بسیجی هستم.

لرزش دست او را که روی خط است از راه دور حس می کنم؛ و لرزش دل خودم را. با فرزندان ما چه می کنند؟ اینان که فرزندان ایران را در دو سو قرار داده و گوشت دم توپ شان کرده اند، چگونه موجوداتی هستند؟ همزادان طالبان نیستند که از میان جوامع فقیر اسلامی، سربازان کوچکی می گیرند برای بستن دینامیت به آنان و روانه کردن شان به میان جمع های دیگر انسانی؟ بچه های کوچکی که به دقت انتخاب می شوند؛ نه از آن رو که ویژگی خاصی دارند، باهوشند، شجاع اند،... نه؛ از آن رو که فقیرند، به خانواده های پر جمعیتی تعلق دارندکه هر فرزند، یک دهان است نه بیش. دهانی که نمی شود پر کرد. خانواده هایی که می شود از آنان به راحتی پسرک ۱۲ ساله ای را خرید به قیمت یک ماه نان برای تبدیل به یک "انتحاری"؛ همان طور که دخترکی ۹ ساله را برای جلا بخشی به شب یک شیخ.

این بچه ها را بعداز جدایی از خانواده به نقاطی دور افتاده می برند؛ در تک افتادگی، روزهای اول آنان را باغذاهای لذیذ پر می کنند:شکلات، بستنی، پفک و... و سپس ذره ذره آموزش به اصطلاح اصول دینی. و بدینگونه بر تخته سفید ذهن این کودکان، مشق مرگ می نویسند؛ در همان حال که جسم شان را پروار می کنند برای صدپاره شدن.

در یکی از فیلم هایی که به صورت مخفیانه از این بچه ها تهیه شده، به وضوح دیده می شود که پس از گذشت چند ماه، دیگر چشمان آنان شیشه ای شده. هیچ حسی در آن هویدا نیست. درست همان نقطه ای که می توان به آنان مواد منفجره بست؛ یا راهی شان کردبرای جنگیدن با "کفار". با کلید بهشت بر گردن.

داستان بچه بسیجی های تحت لوای حکومت اسلامی هم داستانی مشابه است. وعده ها البته بیشترست از «سیر»شدن تضمینی؛ رفتن به دانشگاه، شغل خوب، وفراتر از همه اینها دادن حس دروغین برتری، قدرتمندی، زدن بر سر آنان که به هر دلیل در برابر شان کم می آوری،.... به نام دین، به نام اسلام، به نام خدا.

باور ندارم که در میان بچه بسیجی ها، حتی یک نفر باشد که از سر آگاهی و اعتقاد چماق را بالا ببرد. کدام آگاهی؟ کدام اعتقاد؟ باور ندارم پسرکی پانزده ساله اصولا فرصت آن را داشته باشد که بداند ذوب شدن در ولی فقیه چیست و چرا باید برای حفظ حکومت روحانیونی از جنس مصباح و جنتی و خامنه ای و مکلاهایی چون احمدی نژاد و مشایی و نظامیانی چون نقدی و رادان جان داد؛ همان گونه که برعکس آن نیز قابل قبول نیست. باور ندارم.

و این همه از آن رو بگفتم که در این وانفسا، حواس مان به بچه بسیجی های میهن مان هم باشد؛ نمی دانم آنها هم این نوشته را خواهند دیدیا نه اما از همه آنان که در این باور با من همدلند تقاضا می کنم این روی جامعه ما را نیز ببینند؛ چه آنان که از این بچه ها چماق می خورند و چه آنان که دست شان به جایی بندست و هنوز اندک شرافتی برایشان باقی مانده ست که نگذارند فرزندان میهن ما این چنین دسته دسته به قربانگاه قدرت طلبی جمعی معدود روند؛ جمعی که برای ماندن، سرباز کوچک انتحاری می خرند؛ در همان حال که جمعی دیگرشان دختران مارا به فحشا به خانه شیوخ می فرستند و مواد مخدر را، کیلو کیلو، با تضمین وارد کشور می کنند

Thursday, March 3, 2011

زندانیان سیاسی به مرخصی نوروزی نمی آیند

خبرگزاری هرانا - رییس قوه قضاییه در بخشنامه‌ای به واحدهای قضایی و دادسراهای سراسر کشور اعلام کرد: به زندانیان محکوم با رعایت شرایط و گرفتن تامین مناسب، ۱۵ روز مرخصی نوروزی اعطا می‌شود.



بر اساس این بخشنامه، محکومین جرایم سرقت (اعم از مسلحانه، عادی و یا کیف قاپی)، جاسوسی، اقدام علیه امنیت کشور، آدم‌ربایی، جرایم باندی و سازمان یافته، تجاوز به عنف، دایر کردن مراکز فساد و فحشاء، اسیدپاشی، اخلال در نظام اقتصادی، ورود، تولید، توزیع و فروش مشروبات الکلی، محکومان به قصاص و اعدام و حدود شرعی ، محکومان دارای سه سابقه محکومیت به ارتکاب‌‌ همان جرم، محکومانی که به شرارت مشهورند، قاچاق مسلحانه و یا عمده مواد مخدر و روانگردان‌ها و سایر محکومانی که اخلاق و رفتار آن‌ها در زندان به گونه‌ای بوده که بنا به نظر دادستان یا قاضی ناظر زندان یا رییس زندان یا شورای طبقه‌بندی شایستگی برخورداری از مرخصی را ندارند.

به گزارش خبر آنلاین در بخشنامه‌ آملی لاریجانی آمده است:



به مناسبت فرا رسیدن سال نو هجری شمسی و با توجه به آثار مثبت و سازنده حضور زندانیان در کنار خانواده و به منظور نیل به اهداف عالی در بازسازی اجتماعی و اخلاقی زندانیان و نیز برقراری روابط عاطفی بین زندانیان و اعضای خانواده آن‌ها به ویژه در ایام نوروز مقتضی است به زندانیان محکوم با رعایت شرایط ذیل و اخذ تامین مناسب ۱۵ روز مرخصی داده شود.



الف) زندانیان محکوم به حبس:

۱ ـ محکومان به حبس ابد به شرط تحمل حداقل ۵ سال حبس

۲ ـ محکومان به حبس بیش از ۱۰ سال به شرط تحمل حداقل دو سال حبس

۳ ـ محکومان به حبس از ۵ تا ۱۰ سال به شرط تحمل حداقل یک سال حبس

۴ ـ محکومان به حبس از یک سال تا ۵ سال به شرط تحمل حداقل سه ماه حبس

۵ ـ محکومان به حبس کمتر از یک سال به شرط تحمل حداقل یک ماه حبس

تبصره: محکومان به حبس که باقیمانده حبس آن‌ها کمتر از یک ماه باشد مرخصی منتهی به آزادی اعطا می‌شود.



ب) زندانیانی که صرفاً به دلیل عجز از پرداخت جزای نقدی در حبس به سر می‌برند:

۱ ـ محکومان به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن بیش از سی میلیون ریال باشد به شرط تحمل حداقل سه ماه حبس

۲ ـ محکومان به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن ده تا سی میلیون ریال باشد به شرط تحمل حداقل یک ماه حبس

تبصره: محکومان به جزای نقدی که مقدار باقیمانده آن کمتر از ده میلیون ریال باشد به شرط تحمل حداقل دو ماه حبس، مرخصی منتهی به آزادی اعطا می‌شود.



ج) محکومان جرایم غیرعمدی و محکومان مالی

زندانیانی که به لحاظ عجز از پرداخت دیه در جرایم غیرعمد، بازداشت هستند و هم‌چنین دارندگان محکومیت‌های مالی، صرف نظر از مدت اقامت در زندان از مرخصی موضوع این بخشنامه برخودار خواهند بود.



د) مرتکبین جرایم ذیل از شمول این بخشنامه مستنثنی خواهند بود.

محکومین جرایم سرقت (اعم از مسلحانه، عادی و یا کیف قاپی)، جاسوسی، اقدام علیه امنیت کشور، آدم‌ربایی، جرایم باندی و سازمان یافته، تجاوز به عنف، دایر کردن مراکز فساد و فحشاء، اسیدپاشی، اخلال در نظام اقتصادی، ورود، تولید، توزیع و فروش مشروبات الکلی، محکومان به قصاص و اعدام و حدود شرعی، محکومان دارای سه سابقه محکومیت به ارتکاب‌‌ همان جرم، محکومانی که به شرارت مشهورند، قاچاق مسلحانه و یا عمده مواد مخدر و روانگردان‌ها و سایر محکومانی که اخلاق و رفتار آن‌ها در زندان به گونه‌ای بوده که بنا به نظر دادستان یا قاضی ناظر زندان یا رییس زندان یا شورای طبقه‌بندی شایستگی برخورداری از مرخصی را ندارند.





تبصره یک: سارقین عادی فاقد سابقه که حداکثر محکومیت آن‌ها یک سال حبس باشد پس از تعطیلات نوروزی از این مرخصی بهره‌مند می‌شوند.

تبصره دو: منظور از قاچاق عمده موادمخدر و روانگردان‌ها عبارت است از:

۱ ـ خرید، فروش و توزیع بیش از ۲۰ کیلوگرم تریاک و ملحقات آن

۲ ـ حمل و نگهداری بیش از ۱۰۰ کیلوگرم تریاک و ملحقات

۳ ـ خرید و فروش و توزیع بیش از ۱۰۰ گرم هرویین و روانگردان‌ها و ملحقات آن‌ها

۴ ـ حمل و نگهداری بیش از یک کیلوگرم هرویین و روانگردان‌ها و ملحقات آن‌ها



دادستان‌های سراسر کشور ملزم به اجرای این بخشنامه بوده و بر حسن اجرای آن نظارت خواهند کرد

بازداشت سیامک سهرابی، فعال دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف

سیامک سهرابی، دانشجی کارشناسی ارشد مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف ظهر دوشنبه، نهم اسفند ماه جاری در پی مراجعه به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات بازداشت شد.

به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، سیامک سهرابی رئیس هیات رئیسه شورای عمومی انجمن اسلامی دانشجویان شریف و نیز نماینده‌ی این تشکل در شورای فرهنگی دانشگاه شریف است.

سیامک سهرابی دوشنبه طی تماسی تلفنی از سوی ماموران امنیتی جهت پاسخ به پاره‌ای مسائل به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات واقع در چهاراه ولیعصر احضار شده بود. بنابر گزارش رسیده این فعال دانشجویی عصر دیروز به زندان اوین منتقل شده است.

از وضعیت وی و اتهاماتش تاکنون هیچ گونه اطلاعی در دست نیست

خودكشی يكی از كارمندان شهرداری تهران

خبرگزاری هرانا - يكی از كارمندان شهرداری منطقه ی ۷ تهران روز گذشته مورخ دهم اسفندماه، اقدام به خودكشی نموده است.

به گزارش خبرگزاری فارس، يكی از كارمندان شهرداری منطقه ی ۷، با انداختن خود از يكی از طبقات ساختمان شهرداری منطقه ی محل کار خود خودكشی كرد.

مسئولان اين منطقه تاكنون درباره ی اين حادثه توضيحی نداده‌اند و هم چنین اطلاعاتی در مورد هویت فرد مذکور نیز منتشر نشده است.

Tuesday, March 1, 2011

خانواده های زندانیان و جان باختگان:سکوت کنیم بدتر می شود

اخبار زندانیان سیاسی تحت تاثیر خبر بازداشت میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسرانشان قرار گرفته؛تاجایی که خانواده های زندانیان و حتی جان باختگان یک سال گذشته ترجیح می دهند در مورد بازداشت رهبران جنبش سبز سخن بگویند و با این تاکید که آنان را تنها نخواهند گذاشت.

در تماس با خانواده های تعدادی از زندانیان سیاسی، آخرین وضعیت آنها را جویا شدیم، اما خانواده های این زندانیان سیاسی به روز گفتند: به میرحسین موسوی و مهدی کروبی بپردازید؛ از آنها بنویسید که به زندانیان سیاسی پیوستند.

همسر یکی از فعالان سیاسی زندانی به روزمی گوید: من چگونه از وضعیت همسرم بگویم؟ نگران او هستم اما حداقل او زندان است و میدانم کجاست اما از شیخ خبری نیست، مهندس کجاست؟ روزهای سرنوشت است لطفا اطلاع رسانی کنید، از مردم بخواهید همراهی کنند و رهبران جنبش سبز را تنها نگذارند.

او می افزاید: روزنامه ای نیست، صدا و سیما در اختیار آقایان است، تنها سایت ها مانده. باور کنید خیلی از مردم هنوز نمیدانند میرحسین و شیخ بازداشت شده اند. بنویسید. هر طور شده اطلاع رسانی کنید تا همه بدانند و همراهی کنند.

به او می گویم درباره مهندس و شیخ اطلاع رسانی میکنیم اما شما هم از وضعیت همسرتان بگویید. پاسخ میدهد: یارای گفتنم نیست؛ همیشه گفته ام، باز هم خواهم گفت اما الان از کسانی بنویسید که این مدت با ما و در کنار ما بودند، به خانه هایمان آمدند و قوت قلب دادند و اکنون خود در زندانند.

مادر یک فعال دانشجویی زندانی نیز می گوید: هم آقای کروبی و هم آقای موسوی ما را تنها نگذاشتند. پسرم بیش از یکسال است که زندان است؛ آنها می آمدندو دلگرمی می دادند. خانم رهنورد آمد پای دردهایمان نشست و از ایستادگی گفت؛ از اینکه به پسر من افتخار میکند و.... حال من چگونه از پسرم بگویم وقتی شرمنده دختران و پسران این بزرگواران هستم که حتی برای ابراز همدردی هم توان رفتنم به خانه هایشان نیست.

همسر یک روزنامه نگار زندانی نیز به روز می گوید: همسرم همچنان در همان شرایط است؛ به دختران آقای موسوی زنگ بزنید، به پسران آقای کروبی زنگ بزنید، حال آنها را جویا شوید. اکنون تنها امید ما به شما است که هر طور که می توانید اطلاع رسانی کنید. اینجا خفقان است. اینجا خیلی ها بی خبرند.

همزمان خواهر یکی از جانباختگان اعتراضات سال گذشته در تماس با روز از وضعیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی می پرسد و می گوید: این خبرهای بازداشت و انتقال به حشمتیه تا چه اندازه صحت دارد؟

به او می گوییم وب سایت کلمه و وب سایت سحام نیوز این خبرها را منتشر کرده اند و هیچ مقام رسمی واکنشی نشان نداده است. در میان گریه می گوید: بااین امید تماس گرفتم که بگویید خبر دروغ است و صحت ندارد... لطفا آدرس خانواده هایشان را به ما بدهید، آدرس دختران آقای موسوی و خانم رهنورد را، آدرس فرزندان آقای کروبی را بدهید باید به دیدنشان برویم؛ باید به آنها بگوییم که در کنارشان هستیم.

خواهر جانباخته اعتراضات مردمی سال گذشته می افزاید: برادرمن معترض بود؛ او خونش را برای آزادی سرزمینش داد، یک عمر داغ در دل ماست اما نخواهیم گذاشت خونش هدر برود. باور کنید این مدت همیشه مادرم که هم پیر است و هم مریض، مدام التماس میکرد «جایی نروید حرفی نزنید چون من طاقت دردی دیگر را ندارم» اما اکنون از من آدرس خانواده های آقای موسوی و آقای کروبی را میخواهد. ما یادمان نمی رود در اوج فشارها و دردها آنها آمدند و گفتند که نمی گذارند خون فرزندان ما هدر برود؛ گفتند حرمت خون فرزندان ما را دارند و...

او می گوید: خسته شده ایم از این همه فشار و تهدید، سر خاک عزیزانمان نمی توانیم برویم، وقتی می رویم پر از مامور است و مدام تذکر میدهند که سریع اینجا را ترک کنید و... شکایت هایمان را مسکوت گذاشته اند و.... هر روز هم عزیزی دیگر را می کشند و زندان می برند. شما نمیدانید روز 25 بهمن من چه کشیدم و چه صحنه هایی دیدم؛ انگار که برادرم را صدبار دیگر کشتند.

او سپس توضیح میدهد که روز 25 بهمن هنگامی که از سر کار برمی گشته در متروی آزادی، سمت تیمور و شادمان«از توی مترو بیرون آمدم. اینقدر مامور در خیابان بود که قابل تصور نیست. بیشتر ساختمان های اداری تعطیل بودند و چراغ هایشان خاموش بود. دلم میخواست می توانستم از هجوم این همه مامور فیلم بگیرم اما نمی شد. رفتم بالای پل هوایی که به سمت دیگرخیابان بروم. روی پل جوانی را دیدم که افتاده، زن و مردی سعی داشتند به او کمک کنند. ناله میکرد و تنها می گفت :وای وای همه را زدند وای وای همه را بردند. برادرم در ذهنم زنده شد؛ انگار برادرم بود که افتاده بود و ناله میکرد. جلو رفتم. کمک کردیم بلندش کردیم. کمرش راست نمی شد. نمیدانم چه اتفاقی برایش افتاده بود تا آمدیم از پله های پل عابر او را پایین بیاوریم، یک لباس شخصی که کاپشن مشکی پوشیده بود و ماسکی بر صورت داشت پایین پله ها دستش را به حالت بدی بلند کرد و گفت :آهان گرفتیمت. سریع به آن جوان دستبند زد. تا گفتم این حالش خوب نیست گفت تو برو کنار. گفتم شما که می بینید چه به روزش آمده؛ این کمرش راست نمی شود. اما مرا کنار زد و چند لباس شخصی دیگر آمدند و او را بردند و من ماندم و زن و مردی که قصد داشتیم به او کمک کنیم.

خواهر جانباخته اعتراضات مردمی سال گذشته می افزاید: کاش این جوان زنده بیرون بیاید؛ له شده بود کاش شماره ای از او می گرفتم کاش اسمش را می پرسیدم در آن وضعیت اصلا حواسم نبود. نباید می گذاشتم او را با آن وضعیت می بردند اما کاری هم از من ساخته نبود. از آن روز مدام به خودم می پیچم من عذاب کشیده ام داغ دیده ام و این صحنه ها و این اتفاقات خیلی روی ما تاثیر دارد. باید به این اتفاقات پایان داد. باید به داد جوانان و دختران و پسران کشورمان برسیم و.... ما را تهدید می کنند که به اعضای دیگر خانوادهدهآُیب واهند زد اگر سک نکنیم اما دیگر بس است باور کنید از تهدید و فشار خسته ایم. حال هم که آقای موسوی و آقای کروبی و همسرانشان را گرفته اند. اگر باز سکوت کنیم وضعیت بدتر از این هم خواهد شد.

حضور گسترده نیروهای امنیتی در پایتخت


در پی اعلام قبلی معترضین برای برگزاری تجمع مسالمت آمیز در حمایت از دو تن از رهبران معترضین نیروهای امنیتی از ساعاتی پیش حضور گسترده ای را در میادین اصلی شهر تهران به نمایش گذاشته اند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، علی رغم بارش شدید باران نیروهای امنیتی و انتظامی در اطراف میادین اصلی از جمله میدان امام حسین، میدان فردوسی، میدان انقلاب، چهار راه ولیعصر، میدان آزادی و ...حضور گسترده ای دارند.

گفته می شود در طی روزهای اخیر و پس از حصر خانگی دو تن از رهبران معترضین پلیس امنیت تهران در مناطق مختلف در حالت آماده باش بسر می برند.

تجمع مردم در ميدان رسالت تهران و غافلگير كردن مزدوران


كي از دوستان الان خبر داد كه عده زيادي از مردم در ميدان رسالت تجمع كرده اند و اتوبان رو بستن و نيرو هاي سانديس خور رو غافل گير كردن و دارن شعار ميدن ,هيچ نيروي انتظامي هم نيومده ,لطفا سريع اطلاع رساني كنيد.



کانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی ها

اروپا هشتاد تن از ناقضان حقوق بشر در ایران را مجازات می کند

اتحادیۀ اروپا از ماه مارس آینده بررسی مجازات احتمالی 80 تن از رهبران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را که در قتل، شکنجه و نقض حقوق بشر شهروندان این کشور دست داشته اند آغاز میکند.

به گفتۀ منابع دیپلماتیک، اتحادیۀ اروپا از ماه مارس آینده بررسی مجازات احتمالی 80 تن از رهبران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را که در قتل، شکنجه و نقض حقوق بشر شهروندان این کشور دست داشته اند آغاز میکند. این فهرست که به یاری عمدتاً سازمان های مدافع حقوق بشر تهیه شده دربرگیرندۀ اسامی برخی وزرای کلیدی دولت محمود احمدی نژاد، نظیر وزارتخانه های کشور، اطلاعات، فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین عالیترین مقامات نظامی، قضایی، رؤسای دادگاه های انقلاب و زندان ها و حتا زندانبانان کشور است. از میان اسامی ذکر شده در این فهرست می توان به این نام ها اشاره کرد : حسین الله کرم، فرماندۀ انصار حزب الله، محمدرضا نقدی، فرماندۀ شبه بسیج، حسین طائب، فرماندۀ پیشین بسیج، احمدرضا رادان، قائم مقام نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، اسماعیل احمدی مقدم، فرماندۀ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، حسن فیروزآبادی، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح، محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، محسن نایبی، فرماندار کل تهران، حسین ذبحی، معاون قضایی دادستان کل تهران، علی فضلی، معاون فرماندۀ بسیج و فرماندۀ پیشین سپاه سیدالشهدا استان تهران، عباس کارگر جاوید، عضو بسیج و متهم به قتل ندا آقا سلطان، حسین مطلق، فرماندۀ لشگر سیدالشهدا استان تهران، حسین همدانی، فرماندۀ لشگر رسول الله تهران بزرگ، محمد حجازی، فرماندۀ لشگر ثارالله تهران، حسن آخریان، رییس بند یک زندان رجایی شهر، رضا تقی پور، وزیر اطلاعات و ارتباطات، مصطفی محمدنجار، وزیر کشور، صولت مرتضوی، معاون امور سیاسی وزیر کشور، صادق محصولی، وزیر رفاه و تأمین اجتماعی، کامران دانشجو، وزیر آموزش عالی رییس ستاد انتخابات دهم ریاست جمهوری، صادق لاریجانی، رییس قوۀ قضاییه جمهوری اسلامی، ابراهیم رییسی، معاون اول رییس قوۀ قضاییه، سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران، غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و وزیر پیشین اطلاعات، قربانعلی دری نجف آبادی، دادستان پیشین کل کشور و وزیر پیشین اطلاعات، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، محمود سالارکیا، معاون پیشین دادستان تهران در امور زندان ها، عبدالقاسم صلواتی، رییس شعبۀ پانزدۀ دادگاه انقلاب تهران، محمد مقیسه، رییس شعبه بیست و هشت دادگاه انقلاب تهران، قاضی حسن حداد، رییس شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران، قاضی علی اکبر حیدری فر، قاضی پیرعباسی، قاضی احمد زرگر، قاضی حاج محمدی، قاضی کاووسی، قاضی کابلی، قاضی سلطانی، قاضی هاشم زاده، امیر مرتضوی، معاون دادستان مشهد، محمد علی زنجیره ای، معاون رییس سازمان زندان های کشور، حجت الله سوری، رییس زندان اوین، مصطفی بزرگ نیا، رییس بند 350 زندان اوین، محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدعلی رامین، معاون پیشین مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامۀ کیهان ...

تهران هیچگاه این چنین با فریاد مرگ بر دیکتاتور نلرزیده بود

غریو فریاد مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای و الله اکبر از همه جا به گوش میرسد گزارشهای اولیه حاکیست صدای ملت جان به لب رسیده ازشهرک غرب، میدان ولی عصر ، ونک ، تجریش ، آریا شهر و پونک، گیشا، قیطریه ، بوسف آباد ، اکباتان ، آتی ساز شهر را به لرزه در آورده است. خبر بازداشت موسوی و کروبی و انتقال آنان به زندان حشمتیه به خشم عمومی دامن زده است و فریادهای امشب مردم نشان داد که فردا ملت ایران حماسه ای تاریخی خواهد آفرید